سنگر گزارشگران آزادیخواه

چایگاه زبان قندپارسی در زادگاهش

بلخ بامی بحیث زادگاه زبان قندپارسی شناخته شده است که همین زبان قندپارسی همچنان به چار حد وشش جهت این جهان همچنان در حال گسترش وپهناوری است, مگر حال و هوایش در زادگاهش چگونه است؟

زبان قند پارسی که از پهلوهای گوناگونی, سرتاج زبانهای دنیا به شمار می رود, در زادگاهش به شدت زیر فشار آدم نماهای ابلیس صفت که از خرد و فرهنگ انسانی, هیچ بهره ندارند, قرارگرفته است که باید زنجیر ها را گسست تا آفتاب جهانتاب قندپارسی, بازهم برفراز دشت و دمن سرزمین مادری اش در راستای رویش وپالایش زبانی اش بتابد و نور دل افروز انسانی وبشر دوستی اش, همه جا را فرا گیرد. چنانچه مولانا جلال الدین بلخی رومی میفرماید:ی آن های هوی و نعره مستانم آرزوست خی همیوناشر ماهنامه کاروان را ب

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و آنسان آروزست

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل ست بی وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
می گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی ست
وان لطف های زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

به قول استاد سخن سعدی شیرازی ما:  

بنی آدم اعضای یکدیگر اند 

که در آفر ینش ز یک گوهر اند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار  _____________________________________________________________________________________________________

پدرکلانهای جنت مکان بنده درکابل جان ما حکایت میکردند که انگریزهای که دربالاحصار کابل خزیده بودند, شاهنامه خوانی را منع کرده بودند به ویژه به سادو ها دستور داده بودند تا از شاهنامه خوانی که مردم رابه آزادی و آزادگی و دلاوری و شجاعت و جنگاوری و حفاظت مردم ومیهن شان, فرا میخواندند دست بردارند مگر با آنهم تا سالهای زیادی یادم است که ساود ها درشهر زیبای کابل جان ما, کوچه به کوچه و پشت خانه به خانه می گشتند و نه تنها شاهنامه خوانی میکردند, بلکه داستانهای حماسی شهنامه را تمثیل هم میکردند وبویژه جوانان را به دلاوری و شجاعت و جوانمردی و حراست از میهن شان فرا می خواندند. اینکه در خانواده های پارسی زبانان افغانستان/خراسان, شاهنانه خوانی یکی از واجبات زندگی شان به شمار میرفت, هیچ جای شک وتردیدی نباید باشد.

هرآنکس که شهنامه خوانی کند اگر زن بود پهلوانی کند

قدرتهای استعماری وشبکه های استخباراتی همه شان, با زبان قندپارسی سر ستیزه گری دارند چونکه زبان قند پارسی , زبان عیاری و جوانمردی و آزادی و انسان دوستی ومهربانی وهمزیستی مسالمت آمیز وصلح وصفا است که با برنامه های استعماری, درتضاد واقع میشود.

انگریز ها در تجاور اول و دوم شان درخراسان, تا توانستند پارسی زبانان را که برضد تجاوز انگریز ها برخاسته بودند, قتل عام کردند. روسها درهنگام تجاوز شان زیر نام حکومت خون آشام خلقی وپرچمی, 85 % مردمی را که می گرفتند وشکنجه میکردند وتیر باران میکردند, پارسی زبانان بودند. من خود شاهد اعدام بی ایست پارسی زبانان استم.                                                                                                          ______________________________________________________________________________________________________

گل گفته ها و دُر سفته های حکیم لسان الغیب حافظ شیرازی نابغه غزل سرای زبان قند پارسی, چنان بر روح و روان آن آدمیزادی که واژه واژه سروده های پرجاذبه او را با دل و جان بخواند و بشنود و در اوقیانوس اندیشه وبرداشت چند پهلو غوطه ور شود, اثر و نفوذ پرشوری بجا می گذارد که لذت وطعم شیرینش تا زنده باشد در تار و پود وجودش در جولان وگردش خواهد بود. حکیم حافظ شیرازی اکثر دانه ها ی شعری دُر و گوهر یاقوت وزمردش را چنان پهلوی هم به رشته کشیده که هر شیفته و والۀ شعرش میتواند از آ ن به میل خودش هم تغعبیر وتفسیر معشوق کل و عارفانه نماید وهم عاشقانه وزمینی ؛ وهمان است که می انگوریش بخواند ویا می معرفت ویاهم می دانش و اندیشه و جولانگاه بسا خواسته های خودش.

این غزل نغز, چند پهلو و شور انگیز حکیم حافظ شیرازی نابغۀ سخنسرای زبان قندپارسی, چنان معنی ومفهوم شیرین ولذت بخش دارد که بنده, شیرینی همان پهلویش را برمی گزینم که درآن زمزمه عشق برای من گویاتر است, یعنی می برای من, دانش است ومیخانه دانشگاه کابل بوده است وهمچنان است می به معنی مطبوعات آزاد ومیخانه یعنی رسانه های آزاد.

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود

بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود

از: حکیم لسان الغیب حافظ شیرازی نابغه غزل سرای زبان قندپارسی

وبازهم از حافظ شیرین سخن:

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

*****

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

_____________________________________________________________________________________________________

از حکیم حافظ قلعه نشین غزل قندپارسی

ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
باده در ده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی کام را

از مولانای شوریده حال بلخی رومی

تيز دوم تيز دوم تا به سواران برسم

تيز دوم تيز دوم تا به سواران برسم

نيست شوم نيست شوم تا بر جانان برسم

خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام

خانه بسوزم بروم تا به بيابان برسم

خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم

آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم

چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم

ايمن و بي لرز شوم چونک به پايان برسم

چرخ بود جاي شرف خاک بود جاي تلف

بازرهم زين دو خطر چون بر سلطان برسم

عالم اين خاک و هوا گوهر کفر است و فنا

در دل کفر آمده ام تا که به ايمان برسم

آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد

شد رخ من سکه زر تا که به ميزان برسم

رحمت حق آب بود جز که به پستي نرود

خاکي و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم

هيچ طبيبي ندهد بي مرضي حب و دوا

من همگي درد شوم تا که به درمان برسم

                    اتحاد کشورهای فارسی‌زبان

در کش و قوس و همسوی و ناسویی میان کشورهای که برسکوی قدرت تکیه زده اند و کشورهای که درحال قد برافراشتن استند, دراین فرجامین هفته ها و ماه ها و حتی سالهای پسین, چنان گیر و داری براه افتاده که همچون بز میدان بزکشی, رهبران دروغین ودست نشاندۀ کشور ها و حتی گروه های خون آشام تروریستی, بدست زور آفرین رهبران کشورهای ابر قدرت ها, نزدیک است تکه و پارچه شوند وهر توته آن بهر کی رسید, رسید.

درهمین میدان بزکشی پهلوانان قوی هیکل و تیز ران اسپ های رخش گون, رویش رستم های جهان پهلوان وپیلتن بکار است تا از فرهنگ و هویت درخشان مردمان متمدن پارسی زبان در حوزه فرهنگی آسیای میانه, پاسداری نمایند و راهی دیگری نخواهد بود بجز براه اندازی اتحاد کشورهای فارسی‌زبان در حوزه تمدنی نوروز تا از گزند نیش های گژدم گونه دیگران در امان بمانند, چونکه زبان پارسی میراث یک شهر و یک دیار بخصوص نیست بلکه میراث همۀ آنهای است که از این زبان بحیث پل مشرک همبستگی و همنوایی و همصدایی و همگرایی و همدیگر پذیری و همدیگر شناسی, لذت می برند .

برای بسر منزل مقصود رسیدن این هدف والای فرهنگی, در گام نخست, تقویت همکاری‌های فرهنگی، هنری و میراثی میان کشورهایی که زبان فارسی در آن‌ها می درخشد, ضروری پنداشته می شود. این خواست هویتی یعنی تشکیل اتحادیه کشورهای پارسی زبان, به‌ویژه میان کشور های ایران، افغانستان و تاجیکستان باید با پیگیری جدی مطرح شود, زیرا زبان فارسی در این کشورها زبان رسمی یا یکی از زبان‌های رسمی محسوب می‌شود.

این اتحادیه و در فرجام اتحاد پارسی زبانان, باید بتواند با ایجاد کار گروه‌های مشترک، در تدوین نقشه راه ‌های مشترک برای ثبت جهانی میراث فرهنگی، برگزاری نمایشگاه‌های مشترک و انتقال تجربه ها میان این کشورها همکاری کند.

لازم به قدردانی و گفتن است که امام علی رحمان رئیس جمهوری کشور زیبای تاجیکستان, دراین راستا, نشانه های از پیشگامی و خوشبینی را از خود ابراز داشته است.

در دیدار ماه دسامبر 2024 دکتر پزشکیان رئیس جمهوری ایران از تاجیکستان, امام علی رحمان رئیس جمهوری تاجیکستان, به صورت آشکارا از ایرانیان دعوت به عمل آورد تا درجشن های 40 روزه نوروزی در تاجیکستان اشتراک ورزند تا این یادگار ماندگار آریاییان باستان فروزنده بماند. در افغانستان هم, جشن نوروز دل افروز تا 40 روز به تجلیل گرفته میشود.

درهمین نقشه راه,توسعه و گسترش زبان فارسی به‌عنوان یکی از اهداف اصلی این اتحاد در نظر گرفته شود که شامل همکاری ها و نزدیکی بیشتر فرهنگی و هنری کشورهای فارسی‌زبان شامل ایران، تاجیکستان و افغانستان با‌شد.

در راه اندیشه پردازی و کوشش ها وتلاشهای به همین هدف والای هویتی, جسته وگریخته براه افتاده مگر لازم است تا خشت های پخته وناشکن درهمین راستا قایم بندی گردد. امید است با پیگیری‌های بیشتر و همکاری‌های نزدیک‌تر میان این کشورها، اتحادیه کشورهای فارسی‌زبان به‌منظور حفظ و گسترش زبان و فرهنگ فارسی به‌زودی سر بلند نماید شود.

بیایید از پیشینه زبان قند پارسی اندکی گفته آید

زبان فارسی یکی از کهن‌ترین و غنی‌ترین زبان‌های جهان است که ریشه در زبان‌های هندواروپایی دارد. این زبان در طول تاریخ سه دوره اصلی را پشت سر گذاشته است:

1. فارسی باستان (حدود 550 تا 330 سال پیش از میلاد مسیح): که زبان رسمی هخامنشیان به خط میخی نوشته می‌شد.

2. فارسی میانه (330 پیش از میلاد مسیح تا حدود 800 میلادمسیح): که زبان دوره اشکانیان و ساسانیان به نام پهلوی شناخته می‌شود.

3. فارسی نو (از قرن ۹ میلادی تاکنون): زبانی که از دوره سامانیان رواج یافت و امروزه زبان رسمی ایران، افغانستان (به نام فارسی دری) و تاجیکستان (به نام فارسی تاجیکی) است.

فارسی نو با آثار شاعرانی همچون رودکی، فردوسی، و حافظ به اوج شگوفایی رسید و نقش مهمی در فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی ایفا کرد.

اشعار بزرگان درباره زبان فارسی

رودکی سمرقندی (آغازگر شعر فارسی)
رودکی سمرقندی، شاعر بزرگ قرن سوم و چهارم هجری، از نخستین شاعران پارسی‌گو بود که تأکید ویژه‌ای بر زیبایی و توانایی زبان فارسی داشت:

📜 هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

حکیم فرزانه فردوسی (حافظ زبان فارسی)
فردوسی با سرودن شاهنامه، زبان فارسی را از خطر فراموشی و انحطاط نجات داد:
📜 بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

حکیم سعدی شیرین سخن (بلبل شیراز)
سعدی، شاعر بزرگ قرن هفتم، به زبان فارسی عشق می‌ورزید و آن را زبان شیرین و روان می‌دانست:
📜 زبان فارسی را چه نقصان رسد؟
به گفتار شیرین و لفظ خوشش

حکیم فرزانه حافظ (لسان‌الغیب) مستانه
حافظ شیرازی، که از ظرافت و موسیقی زبان فارسی بهره‌مند بود، چنین می‌سراید:

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله میرود

دشمنان تمدن و زبان پارسی

چندی پیش دکترحسین ابراهیمی دینانی استاد دانشگاه دریکی از گفتگوهایش گفته بود که زبان پارسی دو دشمن دارد که تنها یک نقطه از همدیگر تفاوت دارند یعنی غرب و عرب.

براستی که اگر یعقوب لیث صفاری نبود, زبان پارسی چنین که است نمی بود و عرب ها و انگلیس ها و همچنان روس ها در کمرنگ سازی زبان پارسی از همدیگر سبقت می جستند.

عرب ها تا توانستند مذبوحانه کوشیدند تا زبان قند پارسی را اگر نابود نمی توانستند, درحاشیه برانند و انگلیس ها هم پس از اشغال هندوستان, زبان پارسی را که زبان رسمی و دفتر ودیوان دربار شاهان تیموری هندوستان بود, از بین ببرند. بنده که چار باز از هندوستان دیدن کرده ام, اگر از تاج محل دیدن کردم یا از لعل قلعه ویا هم قطب منار وجا های دیدنی صدها سال پیش, درهمۀ آنها قدرت و عظمت و بزرگی زبان قند پارسی به خوبی نمایان بود. اگر از اندونیزیا دیدن کردم , اندونیزیا کجا و کانون رویش وپرورش زبان قندپارسی در آسیای میانه کجا, بیش از 80 واژه زبان قند پارسی در زبان اندونیزیایی مورد استفاده روزمره قرار دارد بمانند گندم. در ترکیه که بنده دوبار از آن دیدن کرده ام , پیش از کمال اتاتورک, زبان تورکی به الفبای زبان پارسی نوشته میشد وحالا شده لاتینی. در موزه مشهور استانبول, شما به خوبی قدرت وعظمت زبان پارسی را در همه نوشته های آنجا درمی یابید.

بگوییم از افغانستان , انگلیس ها در معاهده دیورند درسال 1893 فرنگی, نام خراسان را که تا پادشاهی امیر عبدالرجمن خان, همه پادشاهان این سرزمین از تورکمانانی که هوتکیان نامیده شده اند تا احمدشاه درانی گرفته تا پسرش تیمورشاه و شاه زمان وشاه محمود وشاه شجاع و امیردوست محمدخان وامیر شیرعلی خان و اعظم خان وافضل خان, همه در فرمان ها و اسناد و مکاتیب شان خود را پادشاه خراسان می نامیدند نه پادشاه افغانستان. انگلیس ها نظر به اهداف استعماری و (تفرقه انداز و حکومت کن) , نام سرزمین خراسان رابه افغانستان تبدیل کردند تا از پتان های هندوستان برای اهداف استعماری خود شان همدستان وهمکاران قابل اعتماد بسازند و هم مردم این سرزمین را به جان هم بیاندازند که تا به امروز همین توطئه و دسیسه و بدبینی ها ادامه دارد.

چرا پارسی ستیزی

تاجیکان یعنی پارسی زبانان از جمشید جم تا آفریدون شاه هفت اقلیم وتا منوچهر و شاهنشاه کوروش نخستین پادشاه بنیانگزار میثاق حقوق بشر و دادگستری در 2500 سال پیش وتا کابلشاهانی که 350 سال تمام در برابر هجوم تازی های غارتگر مردانه ایستادند واز ناموس وجان و مال مردمانش جانانه دفاع کردند, وآن شاهکار جهانی شاهنامۀ حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی که روحیه آزادمنشی را در تار وپود وجود پارسی زبانان می دمید, بی تردید, کشورهای استعماری, با چشم بدبینی با چنین آزادمنشان می نگرستیدند وهمیشه درپی تخریب و نابودی وکم بهادادن تاجیکان پارسی گوی بودند واستند.

بدبینان پارسی زبان در داخل افغانستان

نخستین جرقه های ترفندگری استعماری بدبینی و پارسی ستیزی وافغانگرایی بیشتر از آن پادشاه افغانپرست که هیچ به زبان افغانی بلدیت نداشت ,سرزد که با کشتن پدرش بهمدستی سرورسلطان بیگم مادرش, خودرا غازی نامید وپدرش را شهید و برای اینکه خودش براریکه تخت پادشاهی تکیه بزند, سردار نصرالله خان کاکا و سردار عنایت الله خان برادرش را به زندان انداخت تا جان به جان آفرین بدهند. همان پادشاه فراری که پولیس ایتالیا اورا مست مست از کاباره های عیاشی به خانه اش همراهی میکرد تا درکدام جوی و جویچه نه غلطد, دست به خیانت بزرگی در حق مردم تاجیک واوزبیک وهزاره وتورکمن در قطغن زمین وترکستان زمین زد یعنی نظامنامه ناقلین را نافذ ساخت وهزاران مالکان بومی و اصلی جایدادها وباغ ها وکشتزارها را به زور برچه وتفنگ, از شهرهای آبایی واجدادی شان فرارداد وجایدادهای شان رابه ناقلینی از کیسه خلیفه بخشید که بنام پتان های هندوستانی یاد می شدند. از آن پس, نادرغدار, داود پشتونستانخواه, هاشم جلاد, سپه سالار شاه محمود مکار و در حکومت شورشی کمونیستی نورمحمدتره کی روسی الاصل جاسوس روسیه, حفیظ الله امین خروتی ناقل در خالداری پغمان, سلطان حسین ببرک کارمل ناقل کشمیری در شهرک کمری جنوبشرق کابل, نجیب گاو ناقل پاکستانی در پکتیا وبه ویژه طالبان تروریست چاکران پاکستان, همگی شان بدبینان پارسی زبانان آزادمنش بودند واستند ودرپهلوی آنها, خلقی های باندیست تره کی ها و امینی ها, حزب افغان ملت قبلا به رهبری غلام محمد فرهاد وفعلا به رهبری انوارالحق احدی, گلبدین حکمتیار نوکر پاکستان, درپهلوی طالبان به هدف دشمنی وبدبینی با پارسی زبانان, دست به دست هم داده اند. حکومت کمونیستی تره کی ها, امینی ها, کارملی ها ونجیبی ها که یک لحظه هم از گرفتاری وشکنجه واعدام های گروهی مردم افغانستان باز نمی ایستادند, 95 % گرفتار شدگان, شکنجه شدگان واعدام شدگان از تبار تاجیک ها بود.

بدبینان پارسی زبانان در خارج از افغانستان

همان دلقک های خلقی و اوغان ملتی و گلبیدینی وطالبان در خارج از کشور, با دهن های کف کرده و صدای خشن و خلق و خوی بدسگال شان, از تمدن جهان پیشرفته غربی چیز مفید ومثبتی نیاموخته اند و یگانه هدف آهریمنی شان همانا, ناسزا گویی, تهمت بستن, دسیسه و توطئه کردن , بد و رد گفتن زهر پراگنی ودیگر تلاش های شیطانی بر ضد پارسی زبانان است وبس.

نقشه راه

برای برآوردن این مامول انسانی و تمدن پذیری و فرهنگ درخشی تاجیکان آریایی تبار یعنی پارسی زبانان, گسترش و پهناسازی انجمن ها و همبستگی های پارسی زبانان درهر کشوری که باشند به ویژه در کشورهای تاجیکستان, افغانستان وایران وهمچنان آنعده پارسی زبانانی که در کشورهای بیرونی پراگنده شده اند, دست بکارهای پر دست آور باید زده شود و روز تا روز در همین راستا مسیر های پرپیچ وخم را با دلاوری پیموده و ایجاد فضای همگانی سازی را با همه پرسی, شایسته سالاری وبایسته کاری پهنای بیشتری باید بخشید تا همه پارسی زبانان و پارسی دوستان خود را درآن فضای دلپذیر بیابند وهمنوا وهم دست شوند و بعدش نقشه راه کلانتر راکه عبارت از اتحاد کشورهای پارسی زبان است, مهیا ومسیر باید ساخت.

فرایند

در فرایند نقشه راه, اندرز های انسانی زردشت پیامبر را که اندیشه نیک, گفتار نیک وکردار نیک است و همچنان راهکارهای جمشید جم, آفریدون شاه, منوچهر شاه وشاهکارهای نریمان, سام, زال زر, رستم جهان پهلوان , میثاق حقوق بشر کوروش بزرگ هخامنشی که عبارت از تساوی حقوق انسانی و احترام به مقام و منزلت مساوی زن و مرد و بازهم دستورهای خداوند جان وخرد را در قرآنکریم, بیشترتر فراه راه زندگی مردمان پارسی زبان در حوزه تمدنی آسیای میانه باید ساخت وپاکیزگی و عیاری و پایمردی وآزادمشنی را باید بیشتر نهادینه کرد وطرد و نفی بدکنشی وبدسگالی را به مرحله اجرا باید گذاشت تا درفرجامین نقشه راه, به اتحاد کشورهای پارسی زبان دست یافت که هیچ کشوری وهیچ نیروی استعماری وهیچ دشمنی, جرئت چپ دیدن را به سوی کشورهای پارسی زبان نداشته باشند.

بلی عزیزان ما,

سرزمین آبا واجداد ما وبه ویژه قلب تپنده آن, کابل جان زیبای ما, بخشی از حوزه تمدنی نوروز جهانی است که هیچ خار وخسی وهیچ زاغ وزغنی وهیچ بوم وجغدی نمی تواند این میراث گرانسنگ هزاران ساله ما آریایی ها را از ما مصادره نماید. کور خوانده اند, یعنی به کوری چشم دشمنان نوروز دل افروز, برگزاری جشن های نوروزی وبهاران گلباران همیشه وحتی درهمه گوشه وکنار جهان, جاودانه مانده وخواهد ماند.

گفتنی است که خانواده های کابلیان قدیم واز جمله خانواده خود ما, آنگاهی که درشهر کهنه کابل جان ما زندگی داشتیم و پس از آن که به کوته سنگی درغرب شهرکابل جان ما کوچ کردیم که درآن هنگام که هنوز دانشگاه کابل در باغ علی آباد توسط آمریکا ساخته نشده بود وهمچنان سیلوی مرکزی توسط روسیه شوروی در قلعه سنگ کش ها بنا نیافته بود, حتی یک ماه پیش یعنی در شروع ماه حوت آهسته آهسته به پیشواز آمد آمد نوروز دل افروز آمادگی های مردم چون خانه تکانی, سررشته سمنک خوش مزه, میله های نوروزی گل ارغوان برای خانمها در جنوب کوه شیردروازه از راه شهدای صالحین و همچنان برای همه در اطراف زیارت سخی شیرخدا درکارته سخی در غرب کوه آسمایی , جان می گرفت که برای کودکان بازی های چرخ فلک, جرنگانه, طالع بجنگال وبرای مردان گودی پران بازی (کاغذپران بازی) که از نام آوران آن هنگام شیخ لنگ نام داشت, و تخم جنگی وجنب وجوش های بسیاری براه می افتاد که تا 40 روز ادامه می داشت, یادش به خیر وخوبی باد.

________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________