سنگر گزارشگران آزادیخواه
داد گاه رسیدگی به مرتکبین جنایات بشری
آنهای که متهم به ارتکاب جنایات بشری اند, زنده ومرده شان باید دادگاهی شوند وبه مجازات محکوم گردند
اگر زنده یا مردۀ مرتکبین جنایت بشری دادگاهی ومجازات نشوند, بدان معنی خواهد بود که جنایات بشری معافیت دارد و در حال و آینده هر خاین و جنایتکاری دست به جنایات بشری خواهد زد چونکه مطمئن خواهد بود که از چنگ قانون مجازات, در امان خواهد ماند. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که که هر کدام ازاین مرتکبین جنایات بشری, نزدیکان وجیفه خوارانی, بیشتر در کشورهای اروپایی دارند که برضد دادخواهان, دست به توطئه, دسیسه, دروغ پراگنی, بهتان زنی, فحش وناسزا گویی می زنند تا اگر بتوانند بالای جنایات بشری نزدیکان شان, سرپوش بگذارند وبازهم مردم را به بیراهه کشانیده, از چنگ مجازات در امان نگهدارند.
ضربات دانش ستیزانه داودخان به دانشگاه کابل
َسردار داود مشهور به سردار سرخ, بدنبال کودتای شوم 26 سرطان 1352 خورشیدی که با نقشه روسیه شوروی وبا همدستی پرچمی ها براه انداخت, در اولین اقدامات دانش ستیزی وفارسی ستیزی خود, انتخابات آزاد واکادمیک دانشگاه کابل را ملغی وفرهنگ سالاردکترجاوید رئیس انتخابی دانشگاه کابل را برکنار وعوض آن دکترحیدر را بحیث رئیس انتصابی دانشگاه کابل مقرر کرد مکر چون داکترحیدر فارسی زبان بود اورا هم پس از یک سال به اتهام دروغین بی کفایتی برکنار وصدیق محبی با تحصیلات روسیه و استاد دانشکده پولی تکنیک را بحیث رئیس انتصابی به دانشگاه کابل فرستاد که به همین ترتیب, دانشگاه کابل را از مسیر انتخابات آزاد واکادمیک آن منحرف ساخت وتا امروز , ضربات دانش ستیزی وفارسی ستیزی سردارداود در دانشگاه کابل حاکم است واز انتخابات اکادمیک خبری نیست که نیست.
سردار خودکامه ومستبد در بدل همکاری پرچمی ها در کودتای شومش, که حتی سلطان حسین ببرک کارمل را بچه خوانده بود و در گردهمآیی های اعتراضی در روز به اصطلاح پشتونستان به روز 9 سنبله هرسال در میدان باصطلاح پشتونستان, در پهلوی هم می ایستادند, تعداد از چوکی های وزارت خانه ها وهمچنان بیش از 300 چوکی حاکمان شهرها را به اختیار پرچمی ها گذاشت.
کودتای شوم سردار داود در روز 26 سرطان 1352 یک روز سیاه واسارت آور برای مطبوعات آزاد نیز بود. بنده که بامداد همان روز از کودتای داود آگاه شدم, رفتم به دفتر روزنامه کاروان در شهرنو کابل که خبرنگار آن روزنامه بودم, تا گزارش دست اول را از آن کودتای شوم, برای خوانندگان روزنامه کاروان بنویسم, مگر همینکه به دفتر روزنامه کاروان رسیدم, جناب آقای عبدالحق واله صاحب زاده خسروی مدیر روزنامه کاروان برای ما اطلاع داد که داودخان مطبوعات آزاد را مسدودکرده وحسن شرق در مطبعه دولتی که ریاست آنرا محمدابراهیم قندهاری بدوش داشت, آمده میگوید که هر مدیر نشریه آزاد که بخواهد نشریه اش را چاپ نماید, به زندان انداخته شود وهمین بود که مطبوعات آزاد به زنجیر کشیده شد و در پهلوی روزنامه های حکومتی انیس وکابل تایمز, یک روزنامه حکومتی بنام (جمهوریت) به ریاست دکترآصف سهیل شروع به مداحی سردارداود نمود.
سردارداود دیوانه که خودش فرمانده امور لشکری وکشوری بود و از شخصیت های نامدار وسرشناس, دانشمند وخبره در ترس بود, هم محمدموسی شفیق آخرین صدراعظم دهه قانون اساسی را به زندان انداخت تا پوسیده شود وسرانجام بدست کودتا گران خلقی وپرچمی اعدام شد وهم محمدهاشم میوندوال دومین صدراعظم دهه قانون اساسی را به اتهام دروغین کودتا, به زندان انداخت و بوسیله پرچم های هواخواه مسکو, چون فیض محمد وزیرداخله وصمد ازهر قوماندان پولیس زجر کش نمود.
ضربات خوردکننده حکومت کمونیستی بردانشگاه کابل
ضربات دانش ستیزی وخاینانه حکومت کمونیستی تره کی – امین – ببرک و نجیب چنان در دانشگاه کابل بیداد میکرد که تا توانستند استادان ودانشجویان وکارمندان دانشگاه کابل را گرفتند وشکنجه کردند وبه زندان انداختند واعدام کردند که مرتکب جنایات بیشمار بشری شدند که درنتیجه دانشگاه کابل در کمبود استادان ودانشجویان رنگ باخته بود وبه قلت شدید مدرسان مواجه شده بود, استادانی که پس از سالهای متمادی زحمت وکوشش به درجه استادی رسیده بودند.
نامهای یک عده استادانی که در حکومت تره کی – امین – کارمل ونجیب گرفتار, شکنجه واعدام شدند:
استادان دانشکده طب کابل
دکتر عبدالفتاح همراه
دکتر عبدالعظیم مجددی
دکترمحمد هاشم مهربان
دکترحاج علی جاغوری
دکتر عبدالغفار
دکتر عبدالظاهر رزبان
سید کاظم دادگر
داکتر عبدالاحد
استادان دانشکده زبان و ادبیات فارسی
استاد زمریالی ناصری
استاد محمد علم نورستانی
استاد امیر محمد یار
استاد خان آبادی
استاد زکریا
استاد علی حیدر لهیب
استاد عبدالرزاق
استاد خانبار
استادان دانشکده شرعیات
استاد غلام محمد نیازی
استاد وفیع الله سمیعی
استاد حبیب الرحمن
استاد ایاز الله مخه ور
استاد غلام فاروق
استاد نصیر احمد
استادان دانشکده مهندسی
استاد محمد حسن
استاد محمد صدیق
استاد محمد محسن
استاد عبدالکریم
استادان دانشکده علوم اجتماعی
استاد غلام غوث شجاعی
استاد دوست محمد کامکار
استاد عبدالسلام
استادان دانشکده حقوق و علوم سیاسی
استاد عارفی
استاد نجیب الله
استادان دانشکده ساینس
استاد عبدالغفور سلطانی (شوهر سیما ثمر)
استادان دانشکده فارمسی
استاد فضل احمد احراری
استادان دانشکده اقتصاد
استاد عزیزالله
نامهای دانشجویان دانشگاه کابل را که در حکومت تره کی – امین – کارمل ونجیب اعدام شدند اگر دراین مختصر بیاورم, مثنوی هفتاد من کاعذ میشود میشود ودر جای دیگری ذکرخواهم کرد. وهمچنان است آوردن نامنویس دور به دراز استادان (به شمول بنده) , دانشجویان وکارمندان زندانی دانشگاه کابل که بازهم مثنوی هفتاد من کاغد میشود. بطور مثال درباره تعداد دانشجویان باید گفت که مجموع دانشجویان دانشگاه کابل تا پیش از کودتای ننگین 7 ثور 1357 خورشیدی به بیش از 12 هزار میرسید, مگر به آغاز موج بگیر وببند واعدامهای بی وقفه دانشگاهیان بوسیله حکومت کمونیستی خلقی وپرچمی, این تعداد روزتا روز قوس نزولی خود را می پیمود که گروهی از استادان ودانشجویان از ترس گرفتاری وشکنجه واعدام, راه فرار ومهاجرت را در پیش گرفتند وهنگامی که بنده پس از 5 سال از زندان پلچرخی آزاد وبرای تدریس به دانشگاه کابل درسال 1366 برگشتم, تعداد کل دانشجویان دانشگاه کابل به کمتر از 3 هزار رسیده بود ومثلا در یک صنف که بنده تدریس میکردم وتعداد شاگردانم 60 نفر میبود, 55 آن دختر و 5 دیگر آن مردانی حدود 40 ساله بودند که چندین دوره نظام وظیفه یا عسکری اجباری را طی کرده بودند وبرای ادامه تحصیلات به دانشگاه کابل برگشته بودند که از شیمه وتوان هم رفته بودند. یعنی هم حکومت تره کی – امین – کارمل ونجیب از خشم ومخالفت مردم می ترسیدند ودست به گرفتاری وشکنجه واعدام بی وقفه مردم زدند وهم مردم یا به حکومت خونخوار وقاتل می پیوستند و پا برسر ایمان و وجدان شان می گذاشتند ویاهم راه دیگری به جز فرار ومهاجرت نداشتند.
حکومت تره کی – امین – ببرک و نجیب نه تنها در جبهه جنگ بلکه مخالفان سیاسی خود را در کابل و ولایات بحیث ضد انقلاب واشرار نامگزاری کرده زنده به گور می کردند مثل مرحوم طاهر بدخشی که با 5000 دانشجو و استاد دانشگاه را در پولیگون پلچرخی تیرباران و یکجایی دفن شدند.
افغانستان در قلمرو روسیه بلشویک
روسها که افغانستان را در قلمرو نفوذ شان, جا داده بودند, از مسافرت و چرخش سردارداود به ایران وعربستان وپاکستان در سال 1356, به هراس افتاده, در صدد براندازی او برآمدند وهمین بود که درسال 1356 خورشیدی داره های خلق وپرچم را متحد ساخت و طرح کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی را ریخت.
روسها در سالهای نظام پادشاهی به خصوص به همدستی داود خان در دوره صدارت 10 ساله اش وبعدا هم در دوران ریاست جمهوری استبدادی 5 ساله او روی جوانان کشور بویژه جوانان شهرهای جنوبی (پکتیا) که زندگی ومعاشرت ابتدایی را تجربه میکردند, برای روز مبادا سرمایه گزاری کرده بود وهمین ها مثلا اسلم وطنجار, شهنواز تنی, سیدمحمدگلابزوی, شیرجان مزدوریار بودند که کودتای ننگین 7 ثور را براه انداختند وهنگامی که میخواستند حفیظ الله امین را به انتقام برکناری و قتل نورمحمدتره کی در آوایل سال 1358 خورشیدی, از چوکی ریاست جمهوری برکنار نمایند وافشا شدند, به سفارت روسیه در خیابان دارالامان کابل پناهنده و سفارت روسیه بلشویک همین 4 مرد خبث را در تابوت مرده های قشون سرخ پنهان و به روسیه فرستاد.
ترس 7 ثوری ها و6 جدی ها از مردم
داره های خلق (بیشتر افغانها یا پشتونها) وپرچم (بیشتر فارسی زبانها) که به نقشه روسیه بلشویک درسال 1356 خورشیدی برای برکناری داود خان, متحد ساخته شده بودند, در کودتای مشترک ننگین شان در 7 ثور 1357 خورشیدی وهمچنان داره پرچم که پس از تجاوز روسیله در 6 جدی 1358
پس از کشتن حفیظ الله امین به هرم قدرت کشور بالابرده شدند, به شدت از مردم ترس داشتند وهمین کابوس ترس از مردم بود که آنها به رسم کشتار استالینی که در دوران قدرتش در روسیه که بیش از 20 میلیون مردمش را کشت, خلقی ها وپرچمی ها نیز بی درنگ شروع به گرفتاری , شکنجه واعدامهای گروهی مردم کردند که هم گورهای دستجمعی در پولیگون پلچرخی را پشت هم لبریز از اعدامی ها کردند وهم در همه اطراف ونواحی کشور دست به کشتار بی دریغ مردم ما زدند که شاهد آن پیدایش گورهای دستجمعی درگوشه وکنار کشوراست.
شما خود قضاوت نمایید که در دوران حکومت خونخوار کارمل- نجیب آنقدر زندان پلچرخی را از مرز بیش از 80 هزار زندانی مملو ساخته بودند که دریک کوته قفلی 20 نفری بیش از 200 نفر را زندانی میکردند وزندان پلچرخی بمانند (دهل ارد یا هرد) روزها مردم را می آوردند وپر میکردند وشبها صدها زندانی را برده در پولیگون پلچرخی اعدام میکردند. شما خود بنگرید که در شب 2 قوس 1362 خورشیدی که بنده در بلاک اول زندان پلچرخی, زندانی بودم 385 زندانی را برده اعدام کردند که درمیان آنها اشخاص معیوب وپیر ونابینا ودیوانه هم وجود داشت مثلا پکه چی کبابی دادخدای چاریکاری واقع شهر نو کابل, نیر در میان اعدامی ها بود و آن بیچاره نمیدانست که گناهش چیست واین ها همه گواه ترس و وحشت حکومت تا دندان مسلح خلقی وپرچمی بود که از حمایت کامل تسلیحاتی و مالی روسیه بلشویک به شمول پیمان نظامی وارسا هم برخورداربود وبیش از 150 هزار سپاهی روسی و هم نظامیان پیمان وارسا وهزاران جاسوس آنها برخوردارهم بود وبازهم از مردم به شدت درهراس بودند.
حفیظ الله امین با کشتن معلم خود یعنی نورمحمدتره کی, رهبری کشور را از آن خود کرد ونامنویس 12 هزارنفر شهدای کشور را در وزارت داخله به معرض دید مردم گذاشت وگناه آنرا به گردن تره کی (بی اصل وبی نسب که شاید ده ها سال پیش, تره کی ها , روسهای بوده باشند که روسیه برای جاسوسی به افغانستان فرستاده بودند) انداخت درحالی که همه شان در این جنایات دخیل بودند. روسها طی تجاور 6 جدی 1358 خورشیدی امین را در قصر تپه تاج بیگ کشتند وببرک کارمل وپرچمی های فراری را سوار برمیله های تانک شان به افغانستان بر گشتاندند وبه قدرت بالاکردند. ببرک کارمل این روباه مکار, درنخستین مصاحبه خود درقصر چهلستون, آزادی ده ها هزار زندانی را اعلام کرد که به اصطلاح خودش (از زیر ساطور امین جلاد) نجات یافته بودند. مگر او یک دروغگوی جلادتر بود که آزادی زندانیان را تا 23 جدی 1358 خورشیدی معطل کرد و تعداد زیاد زندانیان را اعدام کرد و ملامتی آنرا به گردن حفیظ الله امین انداخت و تعدادی راهم هیچ گاهی آزاد نساخت و بنده که در زندان پلچرخی1361 - 1366 خورشیدی زندانی بودم تعدادی را دیدم که از دوران حکومت تره کی - امین تا آن زمان زندانی بودند وهنوز آزاد نشده بودند بمانند: اورنگ, کبیر, موسی , خلیل زمر ودیگران.
حکومت کارمل – نجیب هم خانواده امین را برای حفاظت شان از انتقام مردم در منزل اول بلاک اول نگهداری میکرد وهم تعدادی از تره کی ها وامینی ها را زندانی ساخته بود که این دو گروه قاتل وجنایت پیشه گاه گاهی بجان هم می افتادند وتماشای ما هم چاق میشد و مهم اینکه همین خلقی های تره کی وامینی برضد زندانیان دیگر جاسوسی میکردند و اگر وزیر خلقی بود ویا معین و والی ورئیس واستاد دانشگاه, همه وفادار به خط لنین – استالین بودند وجاسوسی وخبرکشی از زندانیان دیگر وخوش خدمتی به حکومت کارمل- نجیب را وظیفه حزبی خود میدانستند.
نتیجه
کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی وبه دنبال آن تجاوز قشون سرخ روسیه بلشویک به افغانستان در 6 جدی 1358 خورشیدی درتضاد باهمه میثاق های بین المللی مبنی بر احترام به مرزهای شناخته شده جهانی کشورها وبرضد قراردادهای بود که میان دولت های افغانستان وروسیه بلشویک طی سالیان متمادی به امضا رسیده بود وهردو طرف را از مداخله در امور داخلی همدیگر منع میکرد. روسیه با پیشکش کردن وپشتیبانی از داره های خلق وپرچم برای انجام کودتای خونین وننگین 7 ثور1357 خورشدی وبآن هم اکتفا نکرده در6 جدی 1358 خورشیدی دست به تجاوز ولشکر کشی بیشرمانه به افغانستان زد که همه اعلامیه ها و میثاق های بین المللی وقراردادهای دولتین را زیرپا گذاشت که منجر به خیزش ها وجهاد سرتاسری ده ساله مردم ما برضد روسیه وداره های خلق وپرچم شد که نتیجه آن برای مردم ما , اعدام وتلفات حدود دو میلیون هموطن ما بدست روسها وفرمانبرداران خلقی وپرچمی شان, پنج میلیون آواره به پاکستان, دو میلیون به ایران و ویرانی زیرساخت های زراعتی وصناعتی وآبادانی کشور شد که با گذشت سالیان متمادی هنوز جبران نشده است.
پیشنهاد
1 - یاد آوری از جنایات بشری داره های خلق وپرچم ومعرفی چهره های مسخ شده آنها , تجاوز روسیه بلشویک وقتل دومیلیون مردم ما بوسیله آنها وهمچنان معرفی وبازشناخت جهاد مردم با شهامت ما برضد کمونیست های خونخوار وقشون سرخ روسیه, برای دانش اموزان آموزشگاه ها ودانشجویان دانشگاه های کشور که یک وجیبه انسانی همه است.
2 – دادگاهی ساختن زنده و مرده جنایات کاران خلقی وپرچمی وصدور حکم دادگاه برای زنده های شان به اشد مجازات.
3 – طلب غرامات جنگ از روسیه فعلی برای بازماندگان شهدای آن دوره وجبران خساره مالی برای زندانیان آن دوره.
4 – قطع هرگونه مناسبات و مراودات انسانی با خلقی ها وپرچمی های شناخته شده.
5 – آنگاهی که ازشخصیت های نامدار که بوسیله نظام خونخوار کمونیستی خلق وپرچم اعدام شده اند یاد آوری میشود, چون محمدموسی شفیق, محمدهاشم میوندوال, استادان ودانشجویان دانشگاه کابل, سناتوران ونمایندگان شورای ملی, افسران نظامی, روحانیون ودیگر شخصیت های محترم, باید از نام قاتلان آن ها نیز یادآوری و زنده ومرده شان, محاکمه ومجازات شوند.
داکترنجیب احمدزی از دید یک پرچمی پیشگام
خلیل زمر, پرچمی پیشگام را همه جوانان وشخصیت های سیاسی که در دهه قانون اساسی ده سال اخیر پادشاهی محمدظاهرشاه, اگرشامل یکی از جریان های سیاسی آنوقت بودند ویا هم بمانند بنده وابستگی وعلاقه خاص به جریانهای سیاسی آنوقت نداشتند مگر خوش داشتند بدانند آنها چه میگویند وبه کدام راهی روان استند واگر دست شان برسد , سرنوشت مردم ما را چگونه کلید خواهند زد, می شناسند.
بنده که بحیث خبرنگار روزنامه کاروان (از 1347 تا کودتای 26 سرطان 1352 سردار مستبد داودخان که به همدستی پرچمی ها براه انداخت و همه حقوق اساسی مردم ما را ملغی قرارداد و از جمله آزادی بیان ومطبوعات آزاد را منع کرد ) تظاهرات, نشست های مطبوعات, گردهمآیی ها واعتراضات جریان های سیاسی را در روزنامه کاروان پوشش میدادم, با همه سخنرانان و پیشگامان جریانهای درسیاسی دهه قانون آشنایی داشتم وهمه شان میدانستند که بنده گزارشگر تظاهرات, گردهمآیی ها واعتراضات شان در روزنامه کاروان استم وبه همین دلیل احترام و روابط حسنه شان را با بنده مراعات میکردند.
نمایندگان وابسته به جریانهای سیاسی دانشجویان دانشگاه کابل در دهه دموکراسی که با بنده بخاطر پوشش خبری شان رابطه نزدیک واحترام کارانه داشتند وبرای توضیحات بیشتر به دفتر روزنامه کاروان در شهرنوکابل نزد بنده رفت وآمد می نمودند بمانند آقای ذبیح الله عصمتی دانشجوی دانشکده حقوق از صدای عوام, سیف الدین نصرتیار دانشجوی دانشکده انجنیری از اخوانی ها, خلیل زمر مشهور به مارکس پرچم دانشجوی دانشکده اقتصاد از پرچمی ها, حیدرعلی لهیب دانشجوی دانشکده ادبیات از شعله یی ها و امان الله استوار دانشجوی دانشکده پولیتخنیک از خلقی ها.
داود خان مستبد, متمایل به روسیه و پشتونستان خواه , پس از کودتای شوم خود, 5 سال برقدرت تکیه زده نخست خودرا رییس دولت وبعدا دریک جرگه قلابی بریاست آقای واصفی, خودرا رییس جمهور خواند که غیر از خود وبلی قربان گویانش, به نسل توانای جوانان و هم به چهره های مطرح سیاسی ومردمدار, حق تبارز و خدمتگذاری نمیداد. محمدهاشم میوندوال دومین صدراعظم دهه قانون اساسی و رییس حزب دموکرات مترقی که شخصیت شناخته شده ملی و بین المللی و سخنران توانا بود را به اتهام دروغین کودتا, توسط عبدالصمدازهر پرچمی قوماندان امنیه کابل زجرکش کرد, محمدموسی شفیق آخرین صدراعظم جوان , کارآگاه , پرکار وشخصیت شناخته شده ملی وجهانی را به زندان انداخت تا نیرویش به تحلیل رفت و سرانجام بدست کودتاچیان جنایکار خلقی وپرچمی افتاد واعدامش کردند, پیشگامان جنبش اخوان المسلمین (نام جوانان مسلمان را بنده در روزنامه کاروان به ریاست استادانم پروفیسورصباح الدین کشککی واستاد عبدالحق واله, جریده روزگار به مدیریت دوستم محمدیوسف فرند, جریده افکارنو به مدیریت عزیزم ضیاجان حیدری هروی , جریده اتحادملی به مدیریت محترم عبدالحکیم مژده, برآنها گذاشتم) را یا اعدام کرد ویا هم به زندان انداخت تا اینکه بدست کودتاچیان خلقی وپرچمی افتاد وهمه را اعدام کردند وبه همین ترتیب همه وزرای حکومات دهه قانون اساسی وشخصیت های صادق, پرکار و آگاه را یا برکنار کرد ویاهم درمضیقه قرارداد و می خواست که خودرا بمانند حافظ اسد رییس جمهور سوریه, صدام حسین رییس جمهور عراق, معمرالقذافی ریس جمهور لیبیا و فیدل کاسترو رییس جمهور کوبا تا زنده است بحیث رییس جمهور باقی بماند.
5 سال حکمروایی استبدادی داودخان با کودتای خاینانه کمونیست های خلقی وپرچمی وقتل اعضای خاندان داودخان به دستور نورمحمدتره کی , حفیظ الله امین, ببرک کارمل ودیگر رهبران خلق وپرچم, بدست شهنوازتنی وچندتاافسردیگر خلقی صورت گرفت ودر 7 ثور 1357 خورشیدی حکومت کمونیستی ریر فرمان روسیه بلشویک درکشور اعلام گردید.
حکومت مشترک کمونیستی خلق وپرچم در همان نخستین روزهای قدرتش که شناخت کامل از شخصیت های مطرح ملی و پیشگامان جریانهای دیگر سیاسی داشت, دست به گرفتاری, به زندان انداختن واعدام آنهای زد که به چنگش افتادند, بمانند ذبیح الله عصمتی از صدای عوام زندانی وسپس آزادگشت, حیدرعلی لهیب را از شعله یی ها زجرکش کردند, سیف الدین نصرتیار, محمدعمر و حبیب الرحمن وتعداد زیاد اخوانی ها را اعدام کردند.
بنده که با همه پیشگامان جریانهای سیاسی دهه قانون اساسی و بویژه با دانشجویان پرچمی وخلقی دانشگاه کابل شناسایی متقابل داشتم, فکر میکردم که خلیل زمر مشهور به مارکس پرچم که پیشگام وچهره مشهور وبا نفوذ پرچمی ها بود, شاید نامش درجمع شورای انقلابی,بوروی سیاسی, کمیته مرکزی ویا در دیگر پایه های حزبی وحکومتی اعلام گردد ویا هم وزیرمالیه, وزیرتجارت ویاهم وزیر اقتصاد مقرر شود مگر هیچ خبری از او نشد که نشد.
بنده درماه حمل سال 1361 حین تدر یس در دانشگاه کابل به اتهام مخالفت با تجاوز قشون روسیه شوروی وحکومت دست نشانده او, تبلیغ برای قیام برضد حکومت کمونیستی, , تشکیل اتحادیه استادان دانشگاه کابل وتشویق دانشجویان در قیام سال 1359 دانشجویان دانشگاه کابل ودانش آموزان مکاتب شهرکابل, به دستور نجیب جنایتکار, گرفتار ومدت 9 ماه در زندان صدارت کوته قفلی, تحقیق وشکنجه شدم و سپس خاد آدمکش نجیب مرا به زندان هولناک پلچرخی انتقال و بوسیله پرسشگاه اختصاصی انقلابی به ریاست نجم الدین کاویانی, دردادگاه اختصاصی انقلابی به ریاست عمومی کریم شادان و ریاست غلام سنایی غزنوی به مدت 7 سال زندان محکوم کردند. همینکه خاد نجیب مرا در موترهای به اصلاح آن وقت (دبه) یعنی موترهای واگون پت و پوشیده که حدود 50 نفر زندانی را ایستاده درآن می انداختند واز زندان صدارت به پلچرخی وبالمقابل انتقال میدادند واز همین دبه ها با بدرقه زرهپوش ها وتانک های روسی برای انتقال اعدامی های که دست ودهان شان را با پلستر می بستند از زندان پلچرخی به پولیگون پلخری نیز استفاده میکردند وتنها دربام دبه یک کلکین هوارو داشت. همینکه مرا ا ز زندان صدارت به زندان پلچرخی انتقال دادند در کوته قفلی غربی منزل دوم بلاک اول پلچرخی, با دنیای از تعجب که در دنیا, گاهی هم دنیای اتفاقات عجیب وغیرقابل انتظاراست دیدم که خلیل زمر همان مارکس پرچمی ها درهمانجا نیز زندانی است, از او پرسیدم که :(عجبا آقای زمر تو کجا واین جا کجا, زندان پلچرخی جای مخالفان حکومت خلقی وپرچمی است, توکه پرچمی طراز اول بودی اینجا چکار میکنی؟) خلیل زمر را در بلاک دوم نیز دیدم, چون بنده را نیک می شناخت گاهگاهی با بنده درد دل نیز میکرد. خلیل زمر از همان دمادم کودتای 7 ثور 1357 به زندان انداخته شده بود وتا سال 1366 که گورباچف رهبر روسیه شوروی نیروهایش را از افغانستان بیرون وعوض ببرک کارمل, نجیب را به رهبری افغانستان گماشت, خلیل زمر زندانی بود.
نحوه زندانی سازی مردم, در حکومت خلقی ها وپرچمی ها چنان بود که هر فردحزبی حق داشت تا هرشخص راکه دلش میخواست ولو با او دشمنی شخصی هم که میداشت, (ضد انقلاب واشرار) گفته گرفتار وتسلیم اگسای تره کی به ریاست اسدالله سروری, کام حفیظ الله امین به ریاست اسدالله امین و خاد ببرک کارمل به ریاست نجیب احمدزی میکرد. آن سازمان های جهنمی خلقی وپرچمی, یک بیچاره زندانی را که یگانش حتی اگر لنگ و کور و معیوب وپیر وحتی دیوانه هم میبود زیر شکنجه وادارش میکردند تا به کار ناکرده اعتراف نماید وچند تای دیگر را نیز قلمداد نماید واین سلسله گرفتاری وشکنجه وحتی اعدام ها ادامه می یافت. بسیاری از زندانیان که سواد نمیداشتند صورت اعتراف ناحق شان بوسیله مستنطق ها نوشته و نشان انگشت شان بالای اعتراف شان گذاشته میشد وبرای اینکه مستنطق از روسها امتیاز دریافت پول بخششی, ارتقای رتبه و سفر های کشور روسیه و کشورهای زیر تسلط روسیه بلشویک را در اروپای شرقی و آسیای میانه را بدست بیاورند, بناحق درپای زندانی بیچاره تهمت های بزرگ بسته میکردند تا اورابه اعدام برابر نمایند. یک مثال میاورم: در کوته قفلی منزل سوم بلاک دوم دراواخر سال 1362 یکی از هم اتاقی های بنده شیرعلی بود که میگفت از پاتخوا شانه لوگر است. این بیچاره تازه عروسی کرده بود وهنوز خینه عروسی در دستهایش وجود داشت که بقول خودش تلاشی به خانه شان آمده بود. شیرعلی چون تازه داماد بود نمیخواست از خانم تازه عروسش دورشود وهمین بود که در تنور خودرا پت کرده بود مگر بدبختانه که تلاشی سر تنور را باز واو بیچاره را گیرکرده به اتهام کشتن روسها به اثر جاسوسی یک خلقی بنام عثمان روستا تره کی در شب 2 قوس 1362 اورابا 385 زندانی دیگر به پولیگون پلچرخی برده اعدام کردند. در اتاق کوته قفلی منزل دوم شرقی بلاک اول که با بنده , بصیربدروز , فاروق غرزی ودگرمن خانشیرین شکردره یی هم زندانی بودند, حاجی احمدپنجشیری را در جمع 385 زندانی دیگر, در همان شب نظر به فیصله شورای انقلابی و دستور داکترنجیب احمدزی رئیس سازمان جهنمی خاد, به پولیگون پلچرخی برده اعدام کردند.
بنده را یک استاد ودوست عزیزم قلمداد کرد که منجر به گرفتاری, شکنجه و 5 سال زندانی شدنم شد. واما خداوند مهربان برای بنده همانقدر همت ومردانگی داد که با وجود 9 ماه کوته قفلی وشکنجه در شکنجه گاه صدارت, هیچ شخصیتی را قلمداد نکردم ورنه بسیاری از استادان دانشگاه کابل وشاگردان عزیزم در دانشگاه کابل بابنده در مبارزه برضد حکومت کمونیستی همگام وهمراز بودند. از استادان دانشگاه کابل که برضد حکومت دست نشانده ببرک – نجیب با بنده درسال های آغازین تجاوز روسیه بلشویک, یکجا درمبارزه همدست بودند میتوان از این دانشمندان نام برد (با پوزش شاید نام ها یگان عزیزما نسبت گذشت بیش از چهار دهه فراموش شده باشد): پروفیسورحبیب الرحمن هاله, پروفیسورعبدالحمیدفیاض, پروفیسور داکتر امین الله امین, پروفیسورداکترحسین رازی, پروفیسور پاینده محمدسرهنگ, پروفیسور عمر رسولی, پروفیسورقاسم هاشمی , پروفیسورداکترشمس العابدین شمس و پروفیسورداکترغلام دستگیرحضرتی.
هنگامی که در نظام ببرک – نجیب, زندانی ها را به سوی پولیگون پلچرخی برای اعدام میبردند, پیش از شام , برقهای زندان پلچرخی را خاموش میکردند و آهنگ مشهور شهید دست خلقی هاجنایتکار, عزیز ما احمدظاهر آواز خوان مجبوب همه را بنام ( زندگی آخر سر آید – بندگی درکار نیست) را در بلندگو های زندان به صدا درمیاوردند وصدها زندانی را یا زنده بگور ویاهم گلوله باران میکردند. پس از آن که زندانی ها را اعدام میکردند, کمونیست های پرچمی خادی وخلقی های زندانی (تره کی ها وامینی ها که برضد زندانیان برای خاد جاسوسی هم میکردند) بهمدیگر از اعدام به اصطلاح (ضدانقلاب واشرار) تبریکی میدادند وخوشحالی میکردند وحتی قوماندان ودژخیمان زندان وخادی های داکترنجیب احمدزی , بمناسبت اعدام هموطنان ما, در حویلی شمال بلاک اول حوض آببازی ساخته بودند وشب های که زندانی ها را اعدام میکردند درآنجا جمع شده با کباب وشراب, اعدام هموطنان ما را جشن میگرفتند. خادی ها به شمول داکترنجیب الله احمدزی رئیس سازمان جهنمی خاد, غنی رییس تحقیق, عبدالله بیخدا مدیرتحقیق ودیگر مستنطقین وشکنجه گران به مرض سادیزم مبتلا بودند که از شکنجه واعدام مردم ما لذت میبردند.
هنگامی که خاد نجیب تصمیم میگرفت تا یک زندانی را بیشتر شکنجه نماید یا اورا مدت بیشری در کوته قفلی های صدارت نگهمیداشت که بنده را 9 ماه درآنجا نگهداشت وهمچنان با خلقی های تره کی وخلقی های امینی دریک اتاق جزایی می انداخت تا بیشتر روحا شکنجه شود که بنده را با چند خلقی جنایتکار وقاتل بمانند بشریار والی خلقی ها, مالیار معین وزارت مالیه خلقی ها, سرسام معین زراعت خلقی ها ویک خلقی گوساله دیگر به نام عثمان روستا تره کی, جزایی ساخته بودند. خلقی های تره کی وخلقی های امینی با اینکه از طرف حکومت ببرک – نجیب زندانی شده بودند, مگر دراصل هردو گروه فرمانبردار روسیه بلشویک ودر داخل زندان برضد زندانیان دیگر برای حکومت ببرک – نجیب جاسوسی میکردند.
خواجه عطا وبعدا عریف یا حریف قوماندانان زندان پلچرخی که زیرفرمان نجیب احمدزی کار میکردند,پس از مدتی بنده را به منزل دوم غربی بلاک اول درسال 1362 خورشیدی انتقال دادند که از ساعت 8 تا 10 شب در دهلیز یک تلویزیون چوچه گک سیاه وسفید را گذاشته بودند که قوماندانی زندان پلچرخی به ما اجازه میداد تا در دهلیر چندک چندک (به ضم چ, سکون ن و فتح د) برای تماشای تلویزیون حکومتی پر از دروغ وتبلیغ می نشستیم.
خلیل زمر حکایت میکرد که نجیب رییس خاد, پیش از 7 ثور 1357خورشیدی, شب های زیادی را درخانه شان میخوابید وهردو با اعضای خانواده همدیگر آشنایی کامل داشتند. او میگفت که پدرش (پدرخلیل زمر) درین سالهای زندانی شدنش, بار بار پیش نجیب رییس خاد میرود تا سرنوشت پسرش (خلیل زمر) را تعیین نماید , نجیب , پدر خلیل زمر را به همان رسم دیرینه پدر گفته صدا میزند و وعده آزادی خلیل زمر را میدهد, مگر هیچگاهی به وعده اش وفا نمی کند. خلیل زمر که میگفت نجیب, پدر خلیل زمر رابازهم (پدر) گفته خطاب میکند, از انتهای قهر وغضب خطاب به نجیب میگفت :( به همو پدر تو(نجیب) درغگوی لعنت ).
به دستور نجیب رئیس سازمان آدمکش خاد, تا توانستند, مردم را گرفتند, شکنجه کردند و بردند واعدام کردند که بنده شاهد همه این جنایات داکترنجیب احمدزی وحکومت جلاد ببرک کارمل وشرکای جرمش استم, مگر نمیشود برجنایات یک یک شان خاک انداخت و از نجیب یا امثالش بحیث یک شخصیت نیک یادآوری وتجلیل کرد وبا خون میلیونها شهید کشور و زجر وشکنجه میلیونها دیگر ومهاجرت میلیونهای دیگر معامله و خیانت کرد. بزرگداشت از نجیب ویا هر خلقی وپرچمی که مرتکب جنایات بیشمار بشری وقتل وکشتار مردم ما شده اند, خود یک جنایت نابخشودنی ,غیرقابل قبول وقابل نکوهش شدید است.
پیروان ادیان آسمانی وزمینی همه در نمایان شدن نشانه های نزدیکی قیامت, تاحدی اشتراک نظر دارند که در آخرالزمان, شخصیت های صادق و دانا, بی قدر وبی عزت وبیکار میشوند وآدم های فاسد و دزد و جنایتکار, مورد ستایش قرار میگیرند وحتی به چوکی های بلند میرسند. مثال های زنده از نشانه های اخرالزمان همین است که زلمی خلیلزاد اختیاردارکل افغانستان, نخست حامدکرزی مداری را بدون استحقاق ورای مردم که بار اول در کنفرانس بن تنها 2 رای دربرابر9 رای داکترعبدالستارسیرت برده بود وبعدا بقول علی نجفی از دبیرخانه کمیسیون انتخابات داکترعبدالله میدان رابرده بود مگر مجبورساخته شدند تا حامدکرزی مداری را برنده اعلام نمایند وهمان بود که برای 13 سال برچوکی ریاست جمهوری چسپانده شد که امروز از پول رشوه واختلاس امپراتور مالی دوبی است و اشرف غنی احمدزی فاشیست با تقلبات گوسفندی به چوکی ریاست جمهوری تکیه زده وتا میتوانست دزدان وفاسدان را به چوکی های پردرآمد وکلیدی مقررمیکرد تا هم جیب خودش وخانمش رولای لبنانی پرشود وهم جیب دزدان همدستش که حالا کارش بجایی کشیده که از داکترنجیب احمدزی سادیست رییس سازمان جهنمی خاد تجلیل بعمل میاورد واورا (شهید) می نامد درحالی که شرم است تا یک خداناباور وضد دین و کمونیست قاتل را شهید نامید. تره کی ها درخانه نورمحمد تره کی ابله قاتل درکارته چار کابل جمع میشوند واز او تجلیل بعمل میاورند وهیچ دستگاه مانع شان نمیشود, پسر حفیظ الله امین درجرمنی , پدرش را شهید می نامد ومیخواهد تا مراکزی را بنام وی نامگزاری کرده او را شهید بنامند, کارملی ها هم سروصدا انداخته اند که از داکترنجیب احمدزی که تجلیل شد چرا از ببرک کارمل تجلیل نمیشود.
تره کی که به دستور امین خفه وکشته شد, لاش اورا در بخش پایینی قبرستان قول آبچکان (قبرستان آبا و اجداد بنده) کابل گورکردند که 3 بار از طرف مردم خشمگین کابل به آتش کشیده شد ویکبار هم درهمان روزها که بنده با برادر کوچکم برای دعا خوانی بالای قبر پدرکلانم در قول آبچکان رفته بودم, یک هموطن جوالی که از راه میگذشت گفتم که 20 روپیه را بگیر و بالای همین قبر (قبرآتش زده تره کی) ادرار کن . خود امین را روسها درشب 6 جدی 1358 کشتند ودرجای نامعلومی زیرخاک کردند. ببرک کارمل در روسیه به مرگ طبیعی روانه جهنم شد وبرادرش محمودبریالی, لاش اورا در ریگهای حیرتان زیر ریگ کرد که عکسهای قبر وشعارهای پرچمی ها را داکتر سیدمخدوم رهین گرفته وبرای چاپ در ماهنامه کاروان برای بنده فرستاده بود. مگر گفتند که شب بعدش, محمودبریالی رفت ولاش ببرک کارمل را به محلی دیگری انتقال داد تا بمانند تره کی به آتش کشانیده نشود.
از نشانه های دیگر آخرالزمان این است که صادقان وخدمتگاران راستین بیکار وخاینان ودزدان به چوکی های بلندی دست میابند این است که جنرال ظاهرظاهر قوماندان امنیه کابل در انتخابات ریاست جمهوری, ضیاالحق امرخیل پاکستانی را که از طرف حامدکرزی مداری بحیث دبیر کمیسیون انتخابات مقرر شده بود, با پشتاره دزدی صندوق های رای دستگیر کرد که میلیون ها رای گوسفندی را به نفع اشرف غنی احمدزی تقلب میکرد. نتیجه آن چنین شد که جنرال ظاهرظاهر بیکار وخانه نشین شد وضیاالحق امرخیل پاکستانی والی پردرآمد جلال آباد مقررگشت و روی فرش سرخ قدم میزند. یوسف نورستانی رییس پیشین کمیسیون انتخابات که تابعیت امریکا را دارد وساکن سان دیاگوی کالیفورنیا است, هم از طرف دادگاهی در امریکا به جرم اختلاس به زندان وجریمه محکوم شده است مگر اشرف غنی احمدزی اورا سناتور ساخته است چونکه به نفع اشرف غنی احمدزی تقلبات گسترده کرده بود.
وهمین است نشانه های آخرالزمان تا دیده شود چه وقت صور اسرافیل به صدا درمیآید؟.
تنها درکابل جان خودما , زندان صدارت با شش بخش آن, زندان شش درک, زندان دارالامان وزندانهای خورد وبزرگ دیگری که در هر ناحیه حزبی و وزارت و ریاست و قوماندانی, براه افتاده بود, همچون دهل ارد (هرد), پر و خالی میشد.
در حکومت خون آشام خلقی های ددمنش, می گرفتند وشکنجه میکردند و به گلوله می بستند و اجساد خون آلود هموطنان ما را در پولیگون پلچرخی وهرجایی که می خواستند, چقوری می کندند و می انداختند وحتی خانواده های شان تا سالهای سال نمی دانستند که شیرین های دل شان, زنده اند وبرای کارهای شاقه به روسیه برده شده اند و یا هم شهید شده اند.
در حکومت خون آشام کارمل - نجیب, همان آش بود وهمان کاسه, مگر به شکل مکارگی دیگری. همان بگیر وشکنجه واعدام های گروهی و بی ایست بود, با این تفاوت که دادگاه اختصاصی انقلابی به ریاست کریم شادان و دادستیزی اختصاصی انقلابی به ریاست نجم الدین کاویانی وهمین بی شرف وجدان باخته که درهمین روزها جهنمی شده بنام شرف الدین شرف که صدها هزار هموطن بیگناه ما را پس از شکنجه های بسیار طاقت فرسا وهولناک, محکوم به اعدام میکردند و پولیگون پلچرخی را پر پر.
خوب, عزیزان من, شاید یگان تان بگویید چو گفتی دلیل وشاهدی بیار, این بندۀ الله را بروز 10 ماه حمل سال 1361 خورشیدی در هنگام تدریس در دانشگاه کابل, سه خادی با یک تیزرفتار جیپ روسی بازداشت کرده به خاد شش درک بردند, به خادی ها گفته شد که به صدارتش ببرید, از درون تیزرفتار, درصحن خاد صدارت, دوست قدیمی خود ضیا جان حیدری هروی را دیدم که با چند خادی دیگر پیاده میروند. مرا بردند به زندان صدارت و 9 ماه در صدارت شکنجه شدم که به جرم ناکرده ام اعتراف نمایم ودیگران به ویژه استادان دانشگاه و شاگردانم را در دانشگاه هم قلمداد نمایم, خداوند توانبخش را سپاسگزارم که به این بندۀ ناتوان, چنان توان داد که شکنجه های 9 ماهه را تحمل کردم وهیچ اعتراف وقلمداد و سندی از بنده نتوانستند بگیرند وهیچ کسی راهم قلمداد نکردم. بنده را یک استاد ودوست عزیزم که می خواست از راه جلال آباد به پاکستان فرارنماید ودر سر پل بهسود به چنگ خاد نجیب افتاده بود, قلمداد کرده بود که منجر به دستگیری بنده شد. از گرفتاری آن استاد وادوست عزیزم, بار اول استاد دانشگاه کاظم آهنگ برایم آگاهی داده گفت که آن استاد, کتابهایش را به استاد آهنگ فروخته بود یعنی گوش خاد نجیب را باز کرده بود. آن استاد ودوست عزیزم را شکنجه وتهدید کرده بودند که بگوید که دیگر کی میخوهد فرار نماید, واگر قلمداد نه کند, هرچه سر خودش وخانواده اش آمد گله نه نماید, آن استاد ودوست عزیزم در جریان محاکمه ما هم گفت که بنده (شکرالله کهگدای) را ناحق باثر شکنجه وتهدید مستنطق, قلمداد کرده است. من فکر کردم که آن استاد ودوست عزیزم که بنده را ناحق وبخاطر آزادی خانواده اش , قلمداد کرده, پس از آزادی بنده, شاید آن جفایش را درحق بنده جبران نماید و حداقل یک دخترش رابه نکاح بنده دربیاورد مگر هیچ خیرش را ندیدم که ندیدم. خوب مدت شکنجه و بی سرنوشتی بنده, تا یک ونیم سال رسید وآنگاه نوبت به محاکمه بنده رسید. همینکه که بنده رابه تالار سینمای صدارت برای محاکمه بردند, دیدم که همان استاد ودوست عزیزم که بنده را قلمداد کرده بود, با یک استاد دیگر که اوراهم قلمداد کرده بود ومن هیچگاهی اورا نه دیده بودم و هم نمی شناختم بنام حسین باور استاد دانشکده زراعت ویک مرد لاغری و بیمار به نام حنیف که گفته شد قاچاقبر همان استادم بود, برای محاکمه حاضر ساخته شده بودیم. در سینمای صدارت حدود 500 تماشاچی یعنی خادی ها دورهم جمع شده بودند ودر تالار سینمای صدارت برای محاکمه ما, کریم شادان رئیس دادگاه اختصاصی انقلابی در رأس تالار روی چوکی لم داده بود وهمین شرف و وجدان باختۀ دون همت به نام شرف الدین شرف رئیس دادستیزی اختصاصی انقلابی, علیه بنده اقامه دعوا کرده با صدای بلند, بنده را یک اشرار و ضد انقلاب خطرناک وسر سپرده به دشمنان جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان نامید و جزای اعدام را برای بنده نظر به دو ماده اعدام در قانون جزا, خواستار شد. این شیاد بنام شرف الدین شرف خون آشام جنایتکار, چنان بر بنده دل پخته و غضب بود که نپرسید. براستی خوبان من, همانگاه, من فکر کردم همین حالا در داخل همان سینمای صدارت دار زده اند وشاید بی درنگ بنده رابه دار بکشند. شروع کردم به خواندن آنچه از قرآن پاک یاد داشتم وکلمه شهادت را می خواندم وبرای شهادت آماده شدم . خوب, من از خود دفاع کرده چلنج دادم که اگر کدام سند یا اعتراف یا هر گونه برگه و کاغذی به جز قلمدادی ناحق همان استاد ودوست عزیزم بر بنده, اگر داشته باشند, ارائه نمایند که دربساط شان هیچ نداشتند که نداشتند وسرانجام بنده رابه 7 سال زندان و آن استاد و دوست عزیزم را به 8 سال زندان محکوم کردند و استاد حسین باور وآن قاچاقبر رها کردند. رئیس دیوانی که بنده را به 7 سال زندان محکوم کرد غلام سنایی غزنوی نام داشت وافسوسم آمد که غزنیچی های که من می شناسم مردمان بسیار پاک و خدا خواسته وبا دیانت اند مگر خوب در هرباغ, خش وخاشاک وگیاه های هرزه و سگ و سگور وخفاش ودرنه خویی هم پیدا می شود. خوب, خدا را شکر که پس از 5 سال به درخواست سازمان حقوق بشر ملل متحد وعفو بین المللی که 35 هزار نامه تنها به ارگ ریاست جمهوری ببرک کارمل, برای رهایی بنده روان کرده بودند وخود پروفیسوردکتر فیلکس آرماکورا فرستاده ویژه سازمان حقوق بشر, کمر به رهایی بنده بست و آنگاهی که آزاد شدم, دوبار برای دیدار بنده به خانه ما درکابل آمد وبرای بردن من به خارج, از وکیل وزیر خارجه مکررا تقاضا کرده بود.
فشرده,تا بحال دوبار قاضی های دادگاه بین المللی لاهه برای گوش دادن به داستانهای هولناک شکنجه و اعدامهای مردم ما در پلچرخی پیش بنده به آمریکا آمده اند, اسفا که آگاه نبودم که آن شرف باخته در جرمنی بود ورنه خودم به دادگاهش می کشانیدم و شاهدی میدادم.
خوبان من, شما را چه بیشتر در دسر بدهم, همین شرف باختۀ وجدان فروخته بنام شرف الدین شرف که حالا جهنمی شده است, صدهاهزار هموطن بیگناه ما را محکوم به اعدام و روانه اعدامگاه پلچرخی ساخته است. نمیدانم چگونه تا بحال نفس می کشید وچرا خودش را حلق آویز نکرده بود, آیا طرف مردانی می توانست ببیند که در داغ اعدام فرزندان شان به دستور همین شرف باخته, خون گریه کرده اند؟, آیا به سوی مادرانی می توانست بنگرد که به داغ فرزندان شان به دستور همین شرف باخته, سکته قلبی کرده اند؟, آیا به سوی فرزندانی می توانست بنگرد که به دستور همین شرف باخته, یتیم و بی سرپناه وآواره شده اند؟, آیا می توانست به سوی بانوانی بنگرد که شوهران شان به دستور همین شرف باخته, اعدام شده اند وآنها به دنیای از غم و ناامیدی سرگردان شده اند؟ و صد ها آیا های دیگر. آیا آنها مثل طالبان واری, بی پدر بودند و پدر اصلی شانرا نمی شناختند تا گوش شان را در دیوار میخ میکرد و دست شانرا از اجرای جنایات بشری میگرفت؟, آیا مادر و خواهر وبرادر وزن وفرزندی هم نداشتند که آنها را از جرم وجنایت و شکنجه واعدام هموطنان شان مانع می شدند؟
خوبان من! میدانید 85 % مردمانی که گرفتار, شکنجه واعدام شدند, تاجیک تبار بودند, به ویژه از کابل وپنجشیر. دکتر نجیب به شدت از پکتیایی های خود حمایت میکرد و اگر یک پنجشیری یا کابلی و یک پکتیایی به یک نوع اتهام گرفتار میشدند, پنجشیری وکابلی اعدام میشدند و پکتیایی بدون هیچ شکنحه, به دوسال حبس محکوم وپس از یک سال در بخششی ها برابر و آزاد میشد و امروز طالبان ددمنش, اکثرا خود یا فرزندان شان , همانهایی اند که هیچ ضربه یی در رژیم کمونیستی, ندیده اند. اگر بگویید که آن دستگیر پنجشیری جاسوس ارشد ک ژ ب خو قدرت مافوق رتبه داشت, چرا پنجشیری هایش را حمایت نکرد؟, خوبان من! آیا حالا حمید خراسانی از پنجشیری های خود حمایت میکند یا همه را زیر تیغ طالبان ددمنش می اندازد؟ دستگیر پنجشیری دیروز مساوی بود با حمید خراسانی امروز.
هزارا ن تف و نفرین به همۀ آن شرف باخته های خون آشام که اگر وجدان وشرفی داشتند باید خود شان خودرا حلق آویز میکردند وبکنند.
(حالا بر بنده تهمت نمایند ودروغپردازی ودسیسه سازی و توطئه چینی کنند و فحش وناسزا بگویند و همه این داستانهای هولناک را دروغ بدانند. بنده را هیچ باکی از عربده گویی های قاتلان مردمم نیست که نیست) ____________________________________________________________
تسلیمی حکومت
از فاشیزم پاکستانخواه به تروریزم پاکستانخواه
تقریبا نیم سده است که مردم بیچاره سرزمین خراسان/افغانستان زیر چکمه های خونین دژخیمان جهنمی چه بنام حکومت کمونیستی خلق وپرچم وچه بنام حکومت حامد کرزی مداری واشرف غنی شیاد, و حالا هم بنام حمارات پاکستانی ظالمان وحشی اشپشی تروریست, خورد وخمیر شده میروند و هیچ نفس براحت کشیده نمیتوانند که به دنبال ننگین ترین تسلیمی در 15 سپتامبر 2021 ترسایی از حکومت فاشیزم افغانی به حکومت تروریزم افغانی صورت گرفته است که در نوع خود همانگونه که یک خیانت ملی به شمار میرود یک جنایت بشری نیز به شمار میرود.
همان دمی که حکومت کمونیستی خلق وپرچم درطی یک کودتای خونین وخاینانه در 7 ثور 1357 خورشیدی به همدستی روسیه بلشویک به قدرت تکیه زد, تا توانستند گرفتند وشکنجه کردند وکشتند ونام روزنامه (اصلاح) رابه (انقلاب ثور) تبدیل کردند وهنوز خونهای پاک شهدای گلگون کفن میهن عزیزما خشک نشده بود که لشکر متجاوز قشون سرخ روسیه بلشویک به کشور عزیزما در 6 جدی 1358 خورشیدی سرازیر شد وبازهم گرفتند وشکنجه کردند و کشتند و نام روزنامه (انقلاب ثور) شان رابه روزنامه (حقیقت انقلاب ثور) تبدیل کردند و همین که حکومت کمونیستی خلق وپرچم به نقشه وحمایت روسیه بلشویک تا توانستند بازهم گرفتند وشکنجه کردند و با اعدام های دستجمعی مردم تاجیک که اکثرا با این نوع حکومت مخالف بودند, زندان خونریز پلچرخی ودیگر زندانهای شهرها وگورهای دستجمعی در اطراف واکناف کشور از زندنیان لبریز کردند که نمایانگر خشونت گرایی حکومت کمونیستی نورمحمدتره کی, حفیظ الله امین, ببرک کارمل ودکترنجیب بود. اینها از هیچ نوع شکنجه های طاقت فرسا بمانند ناخون کشیدن, برق دادن, دست وپا شکستاندن, زبان بریدن, موی کندن, درسیاه چاه ها انداختن, شلاق زدن و دیگر شکنجه های وحشیانه درحق مردم ما دریغ نکردند وبعدش هم, اعدامگاه های پولیگون پلچرخی وگورهای دستجمی را در همه شهرهای کشور, از فرزندان این کشور بیچاره , لبریز کردند. دست همه خلقی ها وپرچمی های منکر خدا ورسول خدا, دراین جنایات بشری دخیل بود مگر با تاسف که تابحال هیچ کدام از آن جنایتکاران, به دادگاه ومجازات کشانیده نشده اند.
پس از یک دوره بحران داخلی که پاکستان درسال 1996 ترسایی طالبان وحشی اشپشی را بسوی خراسان/افغانستان اورکش کش کرد, این داره نابکار وجنایت پیشه, تا سال 2001 عیسایی, میهن مارا به یک جهنم سوزان برای هم میهنان ما تبدیل کردند وتا توانستند بمانند خلقی ها وپرچمی های جنایت پیشه, دار وندار مردم ما را تسلیم پاکستان کردند وحتی در دایکندی مردم ما را زنده پوست کردند وشراره جنایات شان تا آسمانها بلند رفت. همانگونه که روس ها, میهن ما را به خانه دوم شان تبدیل کرده بودند, در دوران طالبان وحشی, پاکستانی ها هم , میهن ما را به خانه دوم شان تبدیل کرده بودند و افسران استخباراتی ونظامی پاکستان درهمه جا لانه کرده بودند.
بدنبال حادثه 11 سپتامبر2001 عیسایی که در امریکا منجربه کشته شدن حدود 2600 امریکایی در نیویارک وپنسلوانیا شد, ایالات متحده برای انتقام گیری از طراحان حادثه 11 سپتامبر که به گردن داره القاعده به رهبری اسامه بن لادن عربستانی انداخته شده بود, همراه با نیروهای ناتو به خراسان/افغانستان لشکرکشی نمودند تا ظاهرا لانه های تروریزم بین المللی واز جمله طالبان را ریشه کن نمایند که نکردند.
حکومت فاشیستی حامدکرزی مداری وبویژه حکومت پشتونیستی اشرف غنی دلقک دغلباز, دست نشانده امریکا, بصورت پیدا وپنهان, دست به تصفیه تباری زد وتا توانست بزرگان تورکمن, هزاره, اوزبیک وتاجیک را یا بمانند قسیم فهیم زهر داد وکشت ویاهم بمانند استاد برهان الدین دومین رئیس جمهور دولت اسلامی و مصطفی کاظمی نماینده مجلس ودیگران را بوسیله حملات انتحاری وانفجاری, حذف فیزیکی کرد.
حامد کرزی مداری وبویژه اشرف غنی احمدزی دلقک دغلباز بسیاری از حملات انتحاری وانفجاری را خصوصا برضد مردم عزیز هزاره ما, طراحی ودستور میدادند که نتیجه آن کشتارهای دستجمعی هزاره های عزیزما در شفاخانه های ولادی ونسایی دشت برچی بود که حتی مادران درحال حمل نوزاد, نوزادان تازه پا به دنیا گذاشته, دکتران, قابله ها وبسیاری بانوان بیمار, جان شان را ازدست دادند. حمله انتحاری در مدرسه سیدالشهدا در دست برچی هم که بسیاری دختران جوان هزاره ما کشته شدند , لکه ننگ دیگر برپیشانی اشرف غنی احمدزی است.
شدت عمل اشرف غنی دغلباز برضد مردمان تاجیک واوزبیک وهزاره وتورکمن چنان شعله ور بود که چپ و راست, بر آنها می تاخت واز هر گونه توهین وتحقیر و بی بها ساختن وحذف فیزیکی بزرگان آنها, دست بردارنبود. از مارشال دوستم برای غصب چوکی ریاست جمهوری استفاده ابزاری کرد و آنگاهی که دوستم ,معاون ریاست جمهوری شد, یک روز هم به مارشال وقت نداد تا اظهار وجود نماید و تبعیدش کرد وحتی طیاره حامل وی را اجازه نمیداد تا از ترکیه آمده به کشور نشست نماید. احمدضیا مسعود را موظف به حکومتداری خوب ساخته بود مگر ناگهان بدون آگاهی احمدضیامسعود, دفترش را لغو کرد. اشرف غنی دلقک دغلباز در دوره دوم ریاست جمهوری تقلبی خود, امرالله صالح و سروردانش را معاونین خودساخت مگر همه تصامیمش درغیاب این دو معاونش صورت میگرفت وتنها حنیف اتمر و معصوم ستانکزی متهم به قتل استاد ربانی, محمودفضلی وبعدا حمدالله محب در اتخاذ تصامیم ومقرری های والی ها, سفرا, قوماندان ها, روسهای گمرکات ودیگر چوکی های درآمد زا, دست داشتند و شخصیت های تورکمن وهزاره و اوزبیک وتاجیک, وجود نمایشی وابزاری و حتی بدون صلاحیت, بودند و اشرف غنی احمدزی چنان که مهره های خاین به وطن و حامی طالبان جنایتکار را در مقام های لشکری وکشوری بصورت دست چین گماشته بود که دیدیم بدون هیچ مقاومتی به دستور اشرف غنی به طالبان پاکستانی, همه شهر ها و فرقه های نظامی را تسلیم کردند و حکومت را از فاشیزم پشتونی به تروریزم پشتونی تسلیم کردن وبا پشتاره های پول دزدی از بیت المال فرارکردند که این است جهل مرکب و تباهی کشور, غرق در وحشت وترور و فقر وبیکاری و فروپاشی همه شیرازه ها و ساخت وبافت اجتماعی.
حالا یگانه امید مردم برای آزادی افغانستان/خراسان از تسلط پاکستان, همانا جبهه مقاومت ملی برای آزادی به رهبری احمدمسعود است که باید همه بزرگانی چون مارشال دوستم, عطامحمدنور, یونس قانونی, حاجی محمدمحقق, کریم خلیلی ودیگر نیروهای هواخواه آزادی کشور دور این جوان خردمند حلقه بزنند تا باشد دیگر از چند دستگی مدافعان آزادی کشور از پیش جلوگیری گردد وبا خردمندی وهوشیاری سیاسی ونظامی پوز یورشگران پاکستانی و مزدوران طالب او به خاک سیاه مالیده و گم ودود شوند.
______________________________________________________________________________________________________
مردم مسلمان و آزادیخواه افغانستان، که از ظلم دولت کمونیستی این کشور به ستوه آمده بودند در ۲۴ اسفند/حوت سال ۱۳۵۷ علیه رژیم کمونیستی حاکم در شهر هرات دست به قیام زدند.
در این قیام، لشکر ۱۷ هرات و بسیاری از افسران مسلمان ارتش، از جمله «محمداسماعیل خان» به یاری مردم شتافتند و شهر به تصرف مردم درآمد.
چند روز پس از آزادسازی هرات به دست مردم، نیروهای دولتی از زمین و هوا مردم را هدف قرار داده و هزاران نفر در این قیام به شهادت رسیدند و شهر دوباره توسط نیروهای حکومت کمونیستی اشغال شد.
«محمد اسماعیل خان» به جنگهای چریکی روی آورد و در سالهای جهاد یکی از فرماندهان بزرگ جهادی در غرب افغانستان بود.
___________________________________________________________________________________________________________
سرنوشت نجیب رئیس سازمان جهمنی خاد که به خادی های خود دستور میداد تا صدها هزار را گرفتار, شکنجه واعدام نمایند
جنایات طالبان درحق مردم بیگناه بویژه کابلیان
سازمان «عفو بینالملل» اعلام کرد که جنگجویان طالبان مردان قوم هزاره را در ولایات مختلف این کشور قتل عام کردهاند.
بر اساس گزارش عفو بینالملل، طالبان پس از تصرف ولایت (استان) غزنی در ماه گذشته، مردان قوم هزاره را کشتند، عفو بینالملل ضمن گفتوگو با شاهدان عینی در محل، دریافتند که در روستای مندرخت، شهرک مالستان که یک شهرک هزاره نشین است، قتلهای فجیعی رخ داده است.
بر اساس این گزارش، شش تن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و سه نفر زیر شکنجه شدید کشته شدند. از جمله یک نفر با دستار خود خفه شده و عضلات بازویش بریده شده است.
از سوی دیگر، گزارش داده شده که گروه طالبان خدمات تلفنی را در بسیاری از مناطقی که اخیرا تحت تصرف خود درآورده، قطع کرده است، و عکسها و فیلمهایی که از این مناطق به اشتراک گذاشته میشود را کنترول میکند.
عفو بینالملل اضافه کرد: «ما از شورای امنیت سازمان ملل متحد میخواهیم تا قطعنامهای اضطراری صادر کند و از طالبان بخواهد به قوانین بینالمللی حقوق بشر احترام بگذارند و امنیت همه مردم را بدون توجه به پیشینه قومی و اعتقادات مذهبی آنها تضمین کنند.
گفتنی است که گروه طالبان سابقه کشتار قوم هزاره که شیعههای افغانستان هستند را دارد، پیش از این نیز چندین بار طالبان به مراسم عاشورای هزارهها، به مکاتب (مدرسه)، و حتی به مراسم عروسی آنان حمله کرده و صدها تن از این قوم را کشته و زخمی کرده است.
شماری از اهداف غیرنظامی که طالبان خونبارترین فجایع در برابر آنها را طی سالهای گذشته انجام دادهاند، قرار ذیل اند.
• حمله انتحاری در مقابل درمانگاه جمهوریت کابل با استفاده از امبولانس بتاریخ 7 دلو 1396، 95 شهید و 158 زخمی
• حمله افراد مسلح به درمانگاه نظامی / شفاخانه 400 بستر بتاریخ 18 حوت 1395
• حمله موتر بمب در ناحیه شانزدهم شهر کابل بتاریخ 10 سرطان 1398، 4 شهید و 51 زخمی
• انفجار یک موتر مملو از مواد انفجاری در شاه شهید کابل بتاریخ 22 اسد 1394، 64 شهید و 400 زخمی
• حمله راکتی بر یک مسجد در ولسوالی هسکهمینه ولایت ننگرهار، 26 میزان 1398، 62 شهید و 60 زخمی
• بمب گذاری مسجد محمدیه حوزه اول شهر غزنی، 15 سرطان 1398، 1 کودک شهید و 24 زخمی
• حمله انتحاری بر چهاراهی زنبق، بتاریخ 10 جوزا 1397، 90 شهید و 463 زخمی
• حمله مهاجمان بر هوتل کانتیننتال کابل، 30 جدی 1396، 22 شهید
• حمله انتحاری بر مراسم عروسی در ننگرهار، 21 سرطان 1398، 5 شهید و 40 زخمی
• حمله با موتر بمب به درمانگاه زابل به تاریخ 19 سپتمبر، 200 تن شهید و زخمی بهشمول کارمندان خدمات صحی
• حمله موتر بمب به کلینیک صحی ولسوالی ازری ولایت لوگر به تاریخ 4 سرطان 1390، بیش از 40 تن شهید و زخمی به شمول کارمندان خدمات صحی
• حمله موتر سایکل بمب در یک میدان ورزشی والیبال در منطقهی غیبیخیل ولسوالی یحییخیل ولایت پکتیکا به تاریخ 24 نومبر 2014، 120 نفر شهید و زخمی به شمول اطفال
• حملهی انتحاری در گردهمایی علمای دین در ساحه حوزه پانزدهم شهر کابل، به تاریخ 21/11/2018، بیش از 50 تن علمای دینی شهید
• انتحاری در مسجد التقوا در کابل، 24/5/2019، بهشمول مولوی ریحان 18 نماز گزار شهید و زخمی شدند
• ترور عالم دین عبدالبصیر حقانی معاون شورای علمای در کابل، 4 قوس 1379
• حملهی انتحاری در نماز جنازه در ولسوالی بورکه ولایت بغلان، 1/12/2014، 18 نفر ملکی شهید
• حملهی انتحاری در مسجد جوادیه در ناحیهی سوم شهر هرات، 1/8/2017، 30 تن شهید و 60 تن زخمی
• حملهی انتحاری در یک مسجد در ولسوالی اسماعیل خیل ولایت خوست، 23/11/2018، 26 تن شهید و 50 تن زخمی.
______________________________________________________________________________________________________
جنایات خلقی های جاسوس
فراخوان ضدیت با خلقی ها وپرچمی های جنایتکار
در این روزگار آشفته بازار سیاست که به یک میدان کش وگیر بزکشی تبدیل شده وهر جناح بصورت قانونی ویا فرا قانونی دارد طناب قدرت را بطرف خود کش می نماید و حتی با تقلب های گسترده وفساد زا. ودرمیان این آشفتگی بازار سیاسی, خلقی ها وپرچمی های جنایتکار که فکر میکنند جنایات نابخشودنی شان از اذهان مردم ما زدوده شده, دست به نمایشگری مذبوحانه میزنند تا اگر بتوانند بازهم در گوشه از قدرت به یغما رفته, جا باز نمایند وبازهم به دسیسه وقتل وکشتار مردم دست سرخ نمایند.
دراین روز های که سال ها از گریز ارتش سرخ از سرزمین آزادیخواه مان میگذرد, مدتی است که خلقی های جنایتکار (داره تره کی ) گاهی در طویله نورمحمدتره کی در کارته چار, وگاهی هم نزدیکان حفیظ الله امین در داخل وخارج کشور وهمچنان سرسپره های ببرک کارمل شیاد و نجیب سفاک, برای بیگناه نشان دادن و جنایت زدودن این جنایتکاران قرن 20, میکوشند تا برای آنها بینی خمیری بسازند, مگر غافل ازا اینکه نمیشود چشمدید وذهن میلیون ها هموطن داغدیده مان را که نزدیکان شان را در دوران فرمانروایی این اهریمنان از داست داده اند به باد فراموشی سپرد.
خلقی ها وپرچمی های جنایتکار چنان عربده سر میدهند که گویا جنایت 7 ثور 1357 خورشیدی یک حرکت خودجوش سیاسی ونظامی بوده و رهبران روسیه بلشویک از آن آگاهی نداشتند, درحالی که در روزهای آخری حکومت استبدادی سردار سرخ محمدداود خان که بنده در دانشگاه کابل مدیر نشرات بودم, دوست عزیزم آقای عبدالطیف وهابزاده مدیر تحریات دانشگاه کابل بمن گفت که یکی از بلندپایگان سازمان جاسوسی روسیه بلشویک بنام پاپوکین بنام مشاور به وزارت داخله آمده است وشاید اتفاق بدی برای کشور نقشه کشی نماید. چند روز نگذشته بود که میراکبرخیبر اندیشه پرداز پرچمی ها به دستور سفارت روسیه درکابل ترور شد تا زمینه بلوای سیاسی فراهم گردد وهمان بود که خلقی ها وپرچمی به کابل ریختند و همینکه هفت مرد خبیث( رهبران خلق وپرچم) بدنبال هیاهوی قتل میراکبر خیبر گرفتار شدند, نقشه کودتای خونین کمونیست ها به دستور ک ژ ب براه افتاده منجر به جنایت 7 ثور 1357خورشیدی شد.
خلقی ها وپرچمی های جنایتکار که شناخت کامل از همه چهره های تاثیرگذار اجتماعی وسیاسی داشتند, بدون درنگ دست به گرفتاری وشکنجه و قتل شخصیت های بزرگ کشور زدند وتا توانستند گرفتند وشکنجه کردند وکشتند وپشته ها را از کشته های بیگناهان مان لبریز ساختند.
سالهای سیاه وپرجنایت خلقی ها وپرچمی های که به زور روسیه بلشویک به قدرت رسیده بودند, هیچگاهی از برگ های تاریخ میهن مان شسته نمیشود, مگر بیایید از رخ دیگر خلقی ها سخن بزنیم واگر از همه جنایات نابخشودنی خلقی ها وپرچمی های سخن برانیم , مثنوی هفتاد من کاغذ میشود, واما این وظیفه وجدانی وایمانی هر شهروند ما است تا به وسیله گفتار ونوشتار, نسلهای امرزو وفردا را از جنایات بشری این دو گروه نابکار واهریمنی آگاهی بدهند که منجربه قتل 2 میلیون هموطن ما ومهاجرت 5 میلیون دیگربه کشورهای همسایه ودور ونزدیک شد وتابحال این روزگار تلخ از میهن ما دامن برنچیده است.
روسها که از بیرون راندن یک گروه از فرمانبرداران شان (پرچمی ها) از قدرت بوسیله گروه دیگر فرمانبرداران شان (خلقی ها) نا راض بودند, در صدد راهیابی و جابجایی مجدد پرچمی ها بودند وهمان شد که دست به تجاوز عریان سربازان خود به کشورما در 6 جدی 1358 خورشیدی زدند وبا کشتن حفیظ الله امین که خود را سردمدار بی رقیب قدرت کشورما میدانست , پرچمی ها را بالای میله های تانک های شان پس آوردند وبه قدرت بالاکردند وهمان بود که حکومت ببرک کارمل – داکتر نجیب, تعدادی از دو آتشه های هواخواه نورمحمدتره کی وحفیظ الله امین را به زندان پلچرخی مهمان کرد.
حکومت ببرک – نجیب به این خلقی های زندانی (دو آتشه های تره کی وامین) نام (باندیست) داده وبوسیله خاد زندان این نام را عام ساخته بودند و دیگر زندانیان نیز به آنها باندیست صدا میکردند وهر موقعی که دست میداد به این باندیست های فحش وناسزا داده ولت وکوب شان میکردند. خاد جهنمی نجیب چند نقشه رابرای باندیست ها کشیده بود, یکی اینکه از آنها بحیث جاسوس برضد سایر زندانیان که به آنها (اشرار وضد انقلاب) میگفتند استفاده ابزاری میکردند, دیگر اینکه زمینه ناسزای گویی وحتی حواله مشت و لگد رابجان باتدیست ها توسط دیگر زندانیان مهیا می ساختند و دیگر اینکه زندانیان دیگر را برای شکنجه روانی به اتاق های باندیست ها می انداختند تا هردوطرف شکنجه روانی شوند. باندیست ها از هم اتاقی بودن با ضد انقلاب رنج میبردند و زندانیان باصطلاح ضد انقلاب , از هم اتاقی بودن با باندیست ها نیز رنج فراوان میبردند.
این باندیست ها شامل وزیر, معاون وزیر, والی , قوماندان ودیگر خلقی های کمونیست بودند بمانند: داکتر شاه ولی, فقیر محمدفقیر, محمودسوما, عبدالحکیم شرعی جوزجانی, منصور هاشمی, سرسام, مالیار,ظاهرچوپان, طوفان, قدوس غوربندی,عزیزمدیر لیسه امانی قاتل شاگردان و خلیل برادرش, بشرمل, شیرجان مزدوریار, عبدالرشید جلیلی, عبیدالله تلاش, قادر منشی حزبی دانشکده طب کابل, محمد عثمان روستامل تره کی, عبیدالله محک, شیرمحمدولسیار, و ... که چهره های مسخ شده, زشت و هنجارهای پلید وشیطانی داشته چرخ شایعه پردازی و دروغ پراگنی و استخبارات پرچمی ها را به دستور روسها بدوش میکشیدند.
این باندیست ها گرچه پس از اشغال افغانستان بوسیله روسیه بلشویک و به زور پرچمی ها به زندان پلچرخی انداخته شدند, مگر چون مغز وکله شان از آتش تفکر کمونیستی می جوشید, بازهم به اندیشه های کمونیستی پابند بوده از هیچ نوع دشمنی با مرمان کشور دست بردار نبودند.
سازمان جهمنی جاسوسی خاد به رهبری داکتر نجیب که کارش تنها گرفتاری وشکنجه واعدام شهروندان ما بود, چون بوسیله سازمان جاسوسی روسیله بلشویک( ک ژ ب) رهبری میشد, بسیار کارکشته بود و در کلیه دفتر های لشکری وکشوری دامن گسترده بود ویکی از آن کانون های جاسوسی اش همان زندان پلچرخی بود.
خلقی های زندانی که همه دربست, درخدمت روسیه بلشویک قرارداشتند, میگفتند که هرچه رفقای شوروی شان تصمیم بگیرند بدون چون وچرا به آن سرتسلیم فرو میاورند ودرهمکاری جاسوسی برضد مردم ما همکار وهمدست همدیگر بودند.
خلقی ها وپرچمی های فرمانبردا روسیه بلشویک به همان نامهای که روسها بهنگام اشغال کشورهای آسیای میانه ( تاجیکستان, اوزبیکستان, تورکمنستان, قزاقستان, قیرغیزستان) آزادیخواهان را بنام اشرار (باسماچی), ضد انقلاب ونوکر خارجی می نامیدند, خلقی ها وپرچمی ها نیز مردم ما رابه همین نامها خطاب میکردند.
خلقی های باندیست در زندان در دشمنی با مردم ما با اینکه خود نیز زندانی بودند, لحظه غفلت نمیکردند تا زندانیان بیچاره را به اعدام برابر نمایند. هرکدام اینها در وقت قدرت خود مرتکب جنایات بیشمار بشر ی شده بودند ودر زندان نیز از اعدام مردم ما لذت میبردند. پس از کودتای ننگین 7 ثور 1357 خورشیدی وبویژه تجاور روسیه به کشورما در 6 جدی 1358, مشاوران روسی که همه اعضای سازمان جهنمی ک ژ ب روسیه بلشویک بودند در همه دفتر ودیوان وزارت ها بصورت مستقیم همه کارهای لشکری وکشوری را در دست خود گرفتند واز جمله گرفتاری ها وشکنجه ها واعدامها و فرستادن زندانیان رابه اردوگاه های کار اجباری در سایبریا وکشیدن اعضای بدن شان را در داخل خاک روسیه بدوش داشتند.
خلقی های جاسوس
بنده را به اتهام تبلیغ ضد حکومتی ومخالفت با تجاوز روسیه بلشویک و سربراه سازی اتحادیه استادان دانشگاه کابل, بهنگام تدریس در دانشگاه کابل بازداشت و9 ماه در بی سرنوشتی با شکنجه های فراوان در کوته قفلی های زندان صدارت بصورت جزایی درقید کشیده شده بودم. همینکه بنده را بازداشت کردند, بردند به اتاق کوته قفلی شماره 13 زندان صدارت. درآنجا یک خلقی جاسوس خودش را تورن رسول معرفی میکرد که میخواست از زبان زندانیان نووارد رازهای نا گفته اش را بیرون بیاورد و به مستنطق ها گزارش بدهد تا روزگار زندانیان را سیاه وتیره ساخته به اعدام برابرشان نماید. پس از آن بنده رابه اتاق 14 و سپس به اتاق 5 کوته قفلی 5 اتاقه بردند ودرهمه اتاق ها جاسوسان جابجا ساخته شده بودند تا از زندانیان بچاره گپ بکشند وپس از آن به کوته قفلی منزل سوم شمالی بلاک دوم پلچرخی با صدها زندانی دیگر انتقال دادند. در آن کوته قفلی یک شاگرد عزیزم در دانشگاه کابل بنام نصیراحمدپنجشیری, وجود داشت , برای بنده که در دهلیز بودم, یک کوته قفلی چارنفری را سرشته کرد که بهتر از دهلیز بود. در آن کوته قفلی با بنده, شیرعلی از پاتخواه شانه لوگر,اسماعیل و نثاراحمد هم اتاقی بنده بودند. نثاراحمد برای محاکمه به صدارت برده شد ویک جای خالی گردید. آقای حسن کاکر که یک استاد سالمند دانشگاه کابل بود, در رهرو همان دهلیز در بغل دیوار با بسیار بیچارگی جای داشت که شب و روز زندانیان همان کوته قفی از پهلویش رفت وآمد داشتند و دلم بحالش باصطلاح سوخت واو را در همان کوته قفلی که شاگردم برایم سررشته کرده بود بردم. ما چند نفر باهم ساخته بودیم و آقای حسن کاکر با اینکه یک پشتونیست تمام عیار بود مگر آدم خوش مشرب, بذله گوی, مودب و باهمه با حسن اخلاق رفتار میکرد وما باهم باصطلاح گزران میکردیم که بدبختانه چند روزی نگذشته بود که قوماندانی زندان یک خلقی باندیست را بنام محمدعثمان روستامل تره کی رابرای جاسوسی به اتاق ما روان کرد که زندان را این جاسوس خلقی برما چند برابر تلخ تر ساخت. آقای حسن کاکر که آدم خوش برخورد بود با محمد عثمان روستامل تره کی جاسوس خلقی بار بار درگیرمیشد و بویژه که حسن کارکر بمانند دیگر زندانیان ساعات 3-4 بجه شب از خواب بر میخاست و با زحمت زیاد برایش یک سطل آب را از تشناب ها پر میکرد وهمینکه فردایش میخواست از سطل آب خود استفاده کند با تعجب درمیافت که همان خلقی جاسوس, آبش را دزدیده وتنها کله اش را با آن آب شسته است وبیچاره حسن کاکر میماند وسطل خالی اش وهمینجا بود که جدالش با جاسوس خلقی شروع میشد. حسن کاکر به او میگفت( آبم را که حالا دزدی کرده ای تمام جانت را بشوی که گنده بوی میدهی). بجواب حسن کاکر میگفت:( توچرا خور میزنی). همین دعوا و دنگره وفحش دادن به خلقی جاسوس پایان نداشت.
یک روز شیرعلی هم اتاقی مان بهمه گفت که اگر از زندان آزاد شود با تفنگچه عثمان تره کی را میکشد. من به شیرعلی وهم اتاقی هایم میگفتم که هیچ وقت هیچ راز وگپ خودرا به هیچ کسی نگویند. از شیرعلی بیچاره , همان عثمان تره کی تره کی جاسوس خلقی گپ کشیده بود و به اعدام برابرش کرد که درشب 2 قوس سال 1362 خورشیدی درجمع 385 زندانی دیگر اعدام گردید. شیرعلی میگفت که تازه عروسی کرده بود وهنگاهی که تلاشی به خانه شان در پاتخاو شانه لوگر آمده بود در تنور پت شده بود مگر خادی های او را از تنور کشیده زیر شکنجه به اتهام کشتن یک سپاهی روس, آن بیچاره تازه داماد را اعدام کردند.
جشن وپایکوبی پرچمی ها وخوشحالی باندیست ها از اعدام مردم ما
حکومت کمونیستی ببرک – نجیب که به پشتیبانی روسها به قتل عام مردم ما ( به اصطلاح خودشان اشرار وضد انقلاب) کمر بسته بودند, در شبهای که زندانیان را از زندان پلچرخی در گروه های چند صد نفری برای اعدام در پولیگون پلچرخی دست ودهن بسته در دبه ها زیر مراقبت تانکهای روس میبردند, در حوض آبازی طرف شمالی بلاک اول زندان پلچرخی جشن وپایکوبی وشراب نوشی پرچمی ها شروع میشد وباندیست های زندانی هم به خوشحالی وتبریکی به همدیگر میپرداختند. بنده که چند باری بصورت جزایی, با باندیست ها هم اتاق ساخته شده بودم, شاهد بردن واعدام صدها هموطن عزیر خود بودم, مگر هنگامی که در بلاک های دوم وسوم بودم, شبهای که زندانیان رابرای اعدام میبردند, برق همه بلاک ها را خاموش میکردند وآهنگ احمدظاهرشهید را بنام (زندگی گر سر آید بندگی در کار نیست – بندگی گرشرط باشد زندگی در کار نبست) را دربلند گو ها با صدای بلند میگذاشتند وما میدانستیم که امشب شب اعدام صدها هموطن عزیر دیگر ما است.
جزایی با باندیست ها
حکومت کمونیستی خلق وپرچم زیر فرمان روسیه بلشویک, چنان جنایتکار و بمانند حیوانات وحشی خشن ودرنده بود که مردم ما را از هر شهر ودهکده وقشلاق میگرفتند وشکنجه میکردند و یا با جرثقیل چقوری میکندند ومردم ما را در آن جا زنده انداخته انبارهای خاک را پیش چشم مردم بالای شان پرتاب کرده زنده به گور میکرند ویاهم به زندانها آورده پس از شکنجه یا اعدام ویاهم به سالهای طولانی در زندان محکوم میکردندوباین صورت مغز وکله شان از نفرت و بدبینی برضد مردم ما پر شده بود. در زندان نیز خلقی ها با زندانیان دیگر به شدت دشمن وبدبین بودند ودرمقابل زندانیان دیگر (با اصطلاح حکومت خلق وپرچم اشرار یا ضد انقلاب) با اینکه از طرف حکومت پرچمی ببرک – نجیب زندانی شده بودند مگر شدت نفرت شان به خلقی ها بیشتر بود چونکه اکثریت خلقی ها مردمان وحشی وحتی که یگانش در کشورهای بیرونی هم رفته بودند مگر دور از تمدن ونزاکت های مدنی ورفتار انسانی بودند. خود پرچمی های ببرک – نجیب به خلقی های باندیست میگفتند واین نام باندیست به خلقی ها عام شده بود.
زندانیان دیگر که مورد خشم خاد نجیب و هم قوماندانی زندان پلچرخی قرارداشتند هرچند گاهی بصورت جزایی با خلقی های نا آشنا به انسانیت وپلید صورت وسیرت, در یک اتاق انداخته میشدند. بنده را یکبار برای مدت طولانی در منزل دوم شرقی بلاک اول با چند پلید خلقی جزایی انداختند که که رنج زندان را صد برابر بیشتر ساخته بود. خلقی ها آن اتاق بنام های سرسام معین وزارت زراعت, مالیار معین وزارت مالی و بشریار والی خلقی بودند. با این که تشناب در داخل این کوته قفلی بود, این خلقی ها بحدی بوی گند میدادند که بوی 7 خر گنده بهتر از آنها میبود. در همان دهلیز منزل دوم شرقی بلاک اول, خلقی های بیشتر در هر اتاق جابجا ساخته شده بودند که از مقابل هر اتاقش که تیر میشدیم بود گند آن دماغ را بسیار آزار میداد. دریک اتاق برادر زاده های حفیظ الله امین هم بودند که پوست سر یکی اش بمانند شکمبه گاو پیچ خورده بود واز اتاق شان چنان بوی گنده بیرون فواره میکرد که پناه به ذالت الهی که بسیار رنج آور بود وباید بینی را محکم گرفته می گذشتیم. قوماندانی زندان پلچرخی, درسال چارم زندان, بنده را بازهم جزایی ساخته با چند خلقی دیگر نیز هم اتاق ساخت که در آن اتاق قدوس غوربندی فرعون بویناک خلقی ها, محمدعثمان روستامل تره کی جاسوس گنده خلقی و چند خلقی جاسوس دیگر بودند که پناه به ذات الهی که بسیار گنده بوی میدادند وبوی گند آنها بسیار ناراحت کننده بود که گویی در داخل کمود ها لوت زده باشند واوق اوق واستفراق ما میآمد مگر چه باید میکردیم. راه وچاره نداشتیم. یکبار هم بنده بحدی غضب شدم که یک سیلی سخت در روی چپ محمدعثمان روستامل تره کی جاسوس خلقی فروبردم که حتی دل محمدحسن کاکر را هم یخ کردم و تا زنده باشد درد آن سیلی از رویش نخواهد رفت.
صحنه جالب جنگ باندیست ها
در سال 1363 که بنده جزایی در کوته قفلی منزل دوم غربی بلاک اول زندان پلچرخی برده شده بودم که بدبختانه با تعداد زیاد خلقی ها هم اتاق وهم دهلیز بودم و بسیار رنج آوردبود. درهنگام یک ساعت تفریح که معمولا نظر به تصمیم قوماندانی زندان برای هر اتاق زندانیان در نظر گرفته میشد, یکبار در حویل جنوبی بلاک اول زندان خاکباد وهیاهوی براه افتاد, دیدم که خلقی های تره کی وامینی بجان هم افتاده اند وچنان به سر و روی وشکم وبدن همدیگر می کوبند که گویی حیوانات وحشی برای دریدن یکدیگر کمر بسته اند. تره کی ها وامینی ها در هنگام قدرت شان در شکنجه دادن ولت وکوب مردم ما مهارت پیدا کرده بودند چنانچه در آن روز یک امینی یک تره کی را به زمین غلتانده چنان بالای شکمش لگد باران کرده بود که فغان تره کی به آسمان بلند شده بود ودرجای دیگر دو امینی دیگر بنام ظاهرچوپان و طوفان بالای سرسام (نامش یادم رفته) حمله آورده اورا لگد مال میکردند. ما (اشرار وضد انقلاب) از دیدن صحنه جنگ این حیوانات وحشی چنان لذت میبردیم که در لباس نمی گنجیدیم و (جنگ ناخونک) میگفتیم تا بیشتر شاهد این چنین درگیری باشیم. تا سپاهیان زندان در رسیدند, یکدیگر را خوب کوبیدند وزدند و لباس های همدیگر را توته وپاره کردند. برای ما صحنه جالب و لذت بخش بود وهمیشه دست به دعا بودیم تا بازهم این تره کی ها وامینی ها بجان هم افتاده یکدیگر را تکه وپاره نمایند تا ما لذت ببریم.
تقاضای بنده از همه هم میهنان ما که شاهد جنایات بیشمار خلقی ها وپرچمی ها بوده اند این است تا در هیچ وقتی از بیان جنایات اینها دست برندارند وبه نسلهای فعلی وآینده با گفتار ونوشتار شان, حق خونها شهدای بخون خفته مارا تا بتوانند ادا نمایند.