سنگر گزارشگران آزادیخواه

بنده در وسط با جمعی از عزیزان خود در مرکز پیشآهنگان دانشگاه کابل درسال 1348 خورشیدی. دراین میان چند تن از همصنفی های بنده در مکتب حبیبیه نیز دیده میشوند. طرف دست چپ بنده همان همضنفی عزیز بنده در حبیبیه است که نامش حسین بود وبنده به شوخی او را حسین توصیفیان خطاب میکردم. حسین توصیفیان یکی از گویندگان رادیو بی بی سی لندن در آن سالها بود.
______________________________________________________________________________________________________

این عکس بنده در یک مسافرت بنده در مصر عزیز گرفته شده است

پارچه ترخیص بنده از خدمت نظامی قوای 88 توپچی واقع مهتاب قلعه کابل بحیث ضابط توپچی

که پس از پایان دوره دانشگاه برای دانشجویان فارغ التحصیل حتمی بود

بنده با عزیزم میراحمد غزنوی در سویدن درسال 2016 ترسایی که باهم درسال 1344 خورشیدی همصنفی مکتب سنایی در غزنه بودیم

بنده در 5 سال نشرات روزنامه کاروان (1347-1352) در کابل جان زیبای ما, بحیث متصدی (کاروان جوانان), )خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان( ومظاهره نویس در روزنامه کاروان, ایفای وظیفه میکردم و همچنان در سال 1351 )سازمان اعلانات آسیا( را با همکاری دوست عزیزم هنرسالار اسراییل رویا درکابل جان عزیرم براه انداختیم.

درسال نخست دانشجویی ام در دانشگاه کابل , استاد عزیزم دانشمندصباح الدین کشککی , بنده را رسما بحیث خبرنگار در روزنامه کاروان بکار گماشت و تا روز آخر نشرات روزنامه کاروان یعنی 26 سرطان 1352 خورشیدی که باثر شورش شرارتبار سردارداود مشهور به سرداردیوانه, با روزنامه دوست داشتنی ام کاروان, همگام بودم که تلخ ترین خاطره و نکبتبارترین روز در زندگی بنده, همانا به اسارت کشیدن مطبوعات آزاد بوسیله سردار دیوانه بود که از جمله روزنامه کاروان پس از 5 سال نشرات درکابل جان زیبای ما, به اسارت کشیده شد.

اول صبح 26 سرطان 1352 که به دفتر روزنامه کاروان (خانه کرایی سیدظاهرشاه وکیل شکردره) در مقابل مسجد شاه بوبو جان واقع شهرنو کابل جان زیبای ما رفتم, استاد واله مدیرروزنامه کاروان بما گفت:( بچه ها بروید پناه تان به خدا روزنامه کاروان توقیف شد ودیگر چاپ نمیشود.) همان روز 26 سرطان 52 , یک روز شوم و شرارت بار بود. بما احوال رسید که حسن شرق بچه خوانده ودستیار سردارداود نظر به دستور وی به مطبعه دولتی که یگانه مطبعه بزرگ برای چاپ روزنامه ها بود, آمده ودستور داده بود که هرمدیرهرنشریه آزاد اگر خواستار چاپ نشریه اش شد بیدرنگ دستگیر وبه زندان انداخته شود.

اعلام نظام جمهوری به عوض نظام پادشاهی, معمولا نوید بخش آزادی بیشتر وتامین حقوق انسانی ومدنی را برای شهروندانش همراه میداشته باشد, مگرنظام کودتایی باصطلاح جمهوری داودخان از نوع کودتاهای استبدادی بود که نظیرش را در کشورهای کم رشد بمانند یوگوسلاویا (مارشال تیتو), کوبا (فیلد کاسترو), وهمچنان درمصر (جمال ناصر), درعراق (صدام حسین), درسوریه (حافظ اسد), ودر لیبیا (معمرقذافی) دیده بودیم که ظاهرش جمهوری مگر باطنش استبدادی واختناق آور بود.

آزادی بیان و موجودیت رسانه های آزاد بحیث رکن چارم دولت در یک نظام مردم سالاری یک نیاز اساسی برای مردم است وداشتن حق مدنی اعتراضات , تظاهرات واجتماعات وهمچنان انتخاب آزاد ریاست جمهوری, انتخاب آزاد والی ها, انتخاب آزاد شهردارها, انتخاب آزاد اعضای شورای ملی وبسیاری بلندپایگان ملکی بخش از حقوق غیرقابل چانه زنی, مردم است.

داودخان با کودتای شرارتبار خود به همدستی پرچمی ها, همه آزادی های مدنی شهروندان کشور را به زنجیرکشید وقفل بردهن مردم زد. آزادی مطبوعات را فسخ کرد, درب شورای ملی را بست, حق اعتراضات وتظاهرات را از مردم سلب کرد. خودرا هم رییس جمهور ساخت وهم صدراعظم وهم وزیر خارجه, یعنی یکه تاز میدان که غیراز خودش به هیچ کس دیگر حق نمیداد. درسال دوم کودتای شرارتبار خود, محمدهاشم میوندوال دومین صدراعظم دهه دموکراسی وقانون اساسی را که رییس حزب دموکرات مترقی با نشریه مساوات بود, به اتهام دروغین دست زدن به کودتا, به زندان انداخت وبه اثر شکنجه های جان فرسای صمد اظهر قوماندان ژاندارم وزارت داخله که وابسته به سازمان جاسوسی (ک ج ب) روسیه بلشویک به نام مستعار (فتح) بود, کشته شد ونامش را گذاشتند (خودکشی). همچنان سردارداود , پنجمین وآخرین صدراعظم دهه قانون اساسی یعنی محمدموسی شفیق را که یک شخصیت بسیار دانا وتوانا بود, به زندان انداخت وبه تحلیلش برد تا اینکه کودتاچیان جنایتکار خلق وپرچم, پس از کودتای خاینامه 7 ثور1357 , محمدموسی شفیق را نیز در جمع هزاران هزار هموطن ما اعدام کردند.

بنده که متصدی (کاروان جوانان) بودم این نشریه ضمیمه ومستقل را به روزهای یکشنبه نشر میکردم ودرآن بسیاری از رویدادها وفعالیتهای جوانان را دربخشهای سیاسی واجتماعی وهنری و پیشرفتهای شان به چاپ میرسانیدم.

دربخش مظاهره نویسی که اکثر تظاهرات شهر کابل نخست از داخل دانشگاده کابل شروع میشد, بنده همه تظاهرات را در روزنامه کاروان وهمچنان در جراید روزگار به مدیرت محمدیوسف فرند, در جریده افکارنو به مدیریت ضیاجان حیدری هروی, به جریده اتحاد ملی به مدیریت عبدالحکیم مژده وهمچنان به جریده خیبر به مدیریت مجیب الرحمن هوسا, پوشش میدادم.

جریان های سیاسی دهه قانون اساسی

اخوانی ها : جریان اخوان المسلمین مخلوطی از فارسی زبانها وپشتوزبانهای ولایات بود که بنده نام ( جوانان مسلمان) را در مطبوعات آزاد برآنها گذاشته بودم. در دانشگاه کابل, بیشتر بوسیله سیف الدین نصرتیار, حبیب الرحمان, محمدعمر و گلبدین حکمتیار که همه شان دانشجویان دانشگاه کابل بودند, رهبری میشد و هدف شان ایجاد واستقرار نظام اسلامی درکشور بود. اینها از اخوان المسلمین مصر پیروی میکردند. از جمله اینها سیف الدین نصرتیار شخص ارتباطی بنده بود که عندالزوم به دفتر روزنامه کاروان برای ارایه معلومات پیرامون فعالتیهای اخوانی ها میآمد.

از جمله پیشگامان اخوانی ها, تنها گلبدین حکمتیار با قتل سیدال سخندان درسال 1351 در داخل دانشگاه کابل, به پاکستان فرار ودرخدمت سازمان جاسوسی آی اس آی درآمد وزنده ماند مگر باقی پیشگامان اخوانی ها بدنبال کودتای کمونیست های خلقی وپرچمی در 7 ثور 1357, گرفتار واعدام شدند.

شعله جاوید: جریان شعله جاوید که بیشتر از فارسی زبانهای شهر نشین ودهکده ها تشکیل شده بود, یک جریان کمونیستی ماویستی پیرو خط چین بود و خواهان تشکیل یک نظام ماویستی در کشور بودند. این جریان در دانشگاه کابل, بیشتر بوسیله حیدرعلی لهیب, داکترشاکر, داکتراعظم دادفر, احمدشاه ستیز و عبدالالله رستاخیز رهبری میشد. از جمله اینها حیدرعلی لهیب شخص ارتباطی بنده در جریان شعله جاوید بود که عندالزوم به دفتر روزنامه کاروان درشهرنو کابل برای معلومات درباره فعالیتهای شعله جاوید میامد. حیدرعلی لهیب وعبدالالله رستاخیز را کودتاچیان خلق وپرچم اعدام کردند. داکتراعظم دادفر در نخستین حکومت پسا طالبان از طرف حامدکرزی به وزارت تحصیلات عالی منصوب شد.

پرچم: جریان پرچم که بیشتر شان فارسی زبان های شهر نشین بودند, یک حرکت مارکسیستی وخواهان تشکیل یک حکومت کمونیستی درکشور بود که پس از کودتای 7 ثور 1357 وبویژه بدنبال یورش ارتش سرخ روسیه بلشویک به افغانستان, به قدرت رسیدند ونظام کمونیستی طرفدار خط کرملین را درکشور براه انداختند. پرچمی ها در دانشگاه کابل بوسیله خلیل زمر, داکتر نجیب و داود کاویان رهبری میشد. داکترنجیب درحکومت ببرک کارمل رییس خاد بود که به دستور وی هزاران هزار هموطن ما گرفتار, شکنجه واعدام شدند. پس از شکست روسیه بلشویک وفرار سپاهیان روسیه از کشور, روسیه ببرک کارمل را عزل ودر عوض داکترنجیب را بریاست دولت گماشت مگر بخت با او یاری نکرد ودرسال 1996 بدست یورشگران پاکستانی بنام طالبان بوسیله شهنوارتنی در دفتر سازمان ملل متحد شکنجه و درمقابل ارگ کابل به دار زده شد. ازجمله اینها خلیل زمر که به مارکس پرچم مشهور بود شخص ارتباطی بنده در جریان پرچم بود و عندالزوم به دفتر روزنامه کاروان برای معلومات درباره فعالیتهای پرچمی ها میامد. خلیل زمر که از رهبران نامدار پرچم بود میباید در حکومت کمونیستی خلق وپرچم ویاهم پس از یورش سپاهیان روسیه در6 جدی 1358 و گماشتن ببرک کارمل به رهبری کشور, در یک وزارت کلیدی گماشته میشد, مگر درکش معلوم نشد. از قضا که بنده درحمل سال 1361 به هنگام تدریس در دانشگاه کابل به اتهام تبلیغ برضد تهاجم روسیه بلشویک وتحریک دانشجویان برضد حکومت دست نشانده آن, گرفتار وبرای 5 سال درپلچرخی زندانی شدم. در زندان پلچرخی با تعجب خلیل زمر را یافتم واتفاقا دربلاک های اول ودوم درجمع صدها زندانی باهم, هم اتاقی هم بودیم. از خلیل زمر پرسیدم که او چرا عوض رهبری یک وزارت کلیدی, زندانی شده است. میگفت: (برپدر نجیب لعنت که بدون دلیل و اتهام از همان سال 1357 تابحال بدون تعیین سرنوشت مرا به زندان انداخته است وهیچ سند وحجت علیه من ندارند). خلیل زمر تا اخیر سال حکومت نجیب یعنی بیش از 10 سال در زندان بود وبعدا رها گردید.

خلق: جریان مارکسیستی (خلق) که نامش را پس از نشر جریده خلق درسال 1342 گرفته بود, بیشتر پشتوزبانها واز بخش جنوبی کشور بودند بویژه به فارسی زبانهای شهرنشین به نظر نامساعد میدیدند . اینها را در داخل دانشگاه کابل, امان الله استوار, علی گل پیوند وزرغون رهبری میکردند. اینها خواهان برقراری یک نظام کمونیستی طرفدار مسکو بودند واز خط کرملین پیروی میکردند. امان الله استوار شخص ارتباطی بنده برای اطلاع رسانی در روزنامه کاروان بود. بدنبال کودتای کمونیستی 7 ثور 1357 از امان الله استوار هیچ خبری نشد وتنها علی گل پیوند در روز های اخیر حکومت 90 روزه حفیظ الله امین بحیث سفیر اعلام شد.

بنده با هیچ یک از جریانهای بالا وابستگی نداشتم و هیچکدام شان برای بنده یک جریان سالم ومردمی نبود. چرا؟ برای اینکه هرکدامش تنها خود را می خواستند وبریک دیگر با رکیک ترین کلمات می تاختند وحس همدیگر پذیری و حسن تفاهم وزیست باهمی واحترم متقابل میان شان وجود نداشت وهمانگونه هم شد, یعنی وقتی که شورش کمونیستی 7 ثور 1357 خورشیدی به رهنمایی وحمایت روسیه کمونیست براه افتاد, ازهمان دمادم شورش, تا آخرین روزهای فروپاشی حکومت کمونیستی, تا توانستند گرفتند وشکنجه کردند و بیش از دومیلیون مردم ما را یا زنده بگور کردند ویا هم درگورهای گمنام ودستجعی تیرباران کردند وهیچ کسی از دست شان آرام نماند. کمونیست های خلقی وپرچمی درمدت 14 سال حکومت کشت وخون شان, حتی یک دانشگاه آباد نکردند, شفاخانه و مکتب وکارخانه وخدمات بشری را بگذارید به جایش که هیچ نکردند وتنها وتنها به فکر کشتن مردم و نابود کردن همه دار وندار مردم ما بودند وبس.  

خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان

بنده همچنان خبرنگار پارلمانی روزنامه کاروان بودم که نه تنها رویدادهای شورای ملی را برای کاروان می نوشتم بلکه گزارش های َآنرا برای نشرات آزاد دیگر چون روزگار و افکار نو واتحادملی وخیبر نیز می نوشتم و پول کافی از هرکدام دریافت میکردم که درآمد ماهانه بنده ازاین گزارش نویسی جلسات شورای ملی حتی بیشتر از معاش ماهانه یک وزیر میشد.

تعداد اعضای مجلس نمایندگان دردهه قانون اساسی به 216 نماینده میرسید که از همه ولایات کشور با رای آزاد مردم انتخاب میگردیدند. رییس مجلس , نایب رییس , منشی و روسای انجمن ها در مجلس عمومی با رای آزاد وسری نمایندگان در روزهای نخستین گشایش شورای ملی انتخاب میگردیدند. یگانه جلسه مجلس نمایندگان که از نصاب کافی برخوردارمیبود همانا جلسات سخنرانی نمایندگان در روزهای رای اعتماد به صدراعظم نو واعضای کابینه او میبود ودرغیر آن مجلس نمایندگان اکثرا از نصاب لازم برخوردارنبود و تنها انجمن های مربوطه گاه گاهی جلسه میکردند وبس. ریاست مجلس نمایندگان در دوره 12 به عهده داکتر عبدالظاهر بود که با تدبیر ودرایت خود توانسته بود قسما این مجلس را اداره نماید مگر ریاست دوره 13 آنرا داکتر عمر وردک به دوش داشت که بیشتر با نابسامانی وغیبت نمایندگان در مجالس عمومی همراه بود.

مجلس سنا یا اعیان بوسیله سناتورعبدالهادی داوی که درجوانی خود پریشان تخلص میکرد اداره میشد. رییس مجلس سنا از طرف پادشاه انتصاب میشد مگر نایب رییس, منشی وروسای انجمن ها از درمجلس عمومی سنا از طرف سناتوران برگزیده میشدند. اعضای مجلس سنا سه نوع بودند. از هرولایت یک سناتور به مدت 4 سال انتخاب میشد, از شورای ولایتی هر ولایت یک سناتور به مدت 3 سال برگزیده میشد واز طرف پادشاه هم به تعداد هرولایت یک سناتور انتصاب میگردید.